در رمان «تاریکی در نیمروز» آرتور کستلر نویسنده مجاری (1905-1983)، تصویر دقیقی از سازوکارهای رژیمهای دیکتاتور و تمامیتخواه ارائه می کند؛ رژیمهایی که برای بقا نه تنها مخالفان خود را سرکوب میکنند، بلکه حقیقت، حافظهٔ تاریخی و امکان مخالفت اصیل را نیز نابود میسازند. حکومت از طریق “محاکمههای نمایشی”، “اعترافات ساختگی”، بهکارگیری “روشنفکران مزدور” و طراحی “اپوزیسیونهای کنترلشده”، آلترناتیوهای واقعی را به حاشیه میراند و اپوزیسیونهای “بیخطر” را برجسته میکند تا افکار عمومی از تهدید واقعی منحرف شود. پیام اصلی کتاب کستلر روشن است: ابزار استبداد نه صرفاً گلوله و زندان، بلکه مدیریت ادراک و تولید اپوزیسیون جعلی است. پیام کستلر روشن و هشداری ابدی است: استبداد برای بقا، اپوزیسیون تولید میکند! با ساختن اپوزیسیونهای قلابی و «انتخابهای کنترلشده»، رژیمْ بدیل حقیقی را خفه و ملت را در دامِ توهمِ انتخاب نگه میدارد. در چنین محیطی، انسان در مقاومت باید هشیار سناریو سازی های رنگارنگ باشد که دیکتاتوری حاکم برای انحراف افکار عمومی می نویسد. کستلر یادآور میشود که دیکتاتوری نه تنها بدن را، بلکه ادراک مردم را تصرف می کند.
امروز ایران دقیقاً بر لبه همین شکاف ایستاده است. دیکتاتوری حاکم پوسیده و منزوی است، اما در آن سوی میدان، پروژههایی در جریان است تا از درون خاکستر این استبداد، «آلترناتیوی قلابی» بسازند؛ آلترناتیوی بیریشه، بیهویت و بی عمل. رسانههای پرخرج، نظرسازیهای جعلی، قهرمانسازیهای دیجیتال و تبلیغات حسابشده، همه در یک هدف مشترکاند: دفن آلترناتیو اصیل و منسجم، و جایگزین کردن آن با نیرویی بیخطر، مصرفی و کنترلپذیر.
به نظر می رسد بعد از افشای حمایت ارتش سایبری اسراییل از سامانه پارشاهی و ترکیدن بادکنک حمایت میلیونی مردم از آنها که پوشش بسیار قوی برای جولان مجازی سلول های خفته آخوندها بود، حالا فاشیسم دینی به دنبال پوششی دیگر برای نفوذ ماموران خود است. کنفرانس حقوق بشر اسلو نمونه ایی از این انحراف افکار عمومی است که کستلر در رمان خود هشدار داده است .
این روزها در پوشش «حقوق بشر»، «جامعه مدنی»، یا «سلطنت مدرن»، افرادی همان مأموریتی را پیش میبرند که اتاقهای فکر ارتجاع و استعمار به آنها سپردهاند: القای این دروغ که مردم ایران فاقد آلترناتیو سازمانیافتهاند. برای تثبیت این القا، به نظرسنجیهای دیجیتال، ارقام جعلی و آمارسازیهای روباتی، لباس «تحلیل علمی» میپوشانند؛ و القای این دروغ که مردم ایران فاقد آلترناتیو سازمانیافتهاند. مامور بی مقدار، شاهین مدرسی که با عناوین دهانپرکن «آکادمیسین» و «نماینده گروه همگرایی و بحران»، در روز ۲۶ مهر در نروژ، با پشتوانه تلویزیون اینترنشنال و بهانه «حقوق بشر»، تلاش کرد بلندگوی وزارت اطلاعات علیه مجاهدین شود. او با شاهد گرفتن دمش در موسسه گمان، به روضه خوانی روشنفکرانه در باب فرقه و عقب مانده تر بودن مجاهدین از جمهوری اسلامی، پرداخت .
او دم خروس ماموریت خود را چنین نشان داد: «مهمترین آلترناتیو جمهوری اسلامی، اگر اوضاع همینطور ادامه پیدا کند، خود جمهوری اسلامی خواهد بود.» این ادعا، بازتولید همان منطق رژیم است که سالها توسط مهرههای حاکم مانند حسین شریعتمداری و جواد لاریجانی تکرار شده و اکنون با ظاهر دانشگاهی بازسازی میشود. او آمده بود در نقش ابو موسی اشعری هم مجاهدین را از اپوزیسیون خلع کند و هم معاویه فاشیسم دینی را بر تخت آلترناتیوی بنشاند!!
او حتی «جریان دوم سیاسی» را بعد از رژیم به رضا پهلوی نسبت داد. و حمایت مجاهدین خلق را هم کمتر از یک درصد اعلام کرد؛ آماری جعلی و مبتنی بر نظرسنجیهای ساختگی و رباتیک. او نشان داد نسب از دو کس برده است این نیک پی! و آلوده بودن نه صدف که خذف وجودی خود را به شیخ و شاه اعلام کرد.
اما سؤال اصلی اینجاست: چرا اینهمه هزینه برای انکار یک نیروی ناچیز؟ که به قول آنها حتی یک درصد از مردم ایران را هم ندارد؟ چگونه است که این نیروی ناچیز کابوس روز و شب شما شده است ؟ و در تحلیل های خودتان جزء سه جریان آلترناتیو است؟ پر واضح است که دشمن بهخوبی میداند مشروعیت از رأیِ سازی و نظر سازی زیر سرنیزه بهدست نمیآید؛ مشروعیت در دوران اختناق فقط از مقاومت سازمانیافته خونین میروید. آنانی که سالها هزینه دادهاند، اعدام شدهاند، قتلعام شدهاند و هنوز در میدان ایستادهاند، معیار واقعی آیندهاند، نه چهرههای بادکنکی که با یک موج ساخته میشوند و با یک موج فرو میریزند.
نقش رسانه اینتر نشنال نیز در این میان بسیار رسواست. این رسانه بنا به ماموریت و وطیفه، بدنبال حلوا حلوا کردن هر پروپاگاندی است که سمت و سویش علیه مجاهدین و یا تحت الشعاع قرار دادن و کم رنگ کردن آن باشد. به مراسم صد و هزار برابر مجاهدین پوشش و انعکاس نمی دهد اما هر پادو و مامور شاهی و شیخی را پیدا می کند تا انعکاس دهد. این ها نقش بازوی روانی همین سازوکار را دارند. با مهندسی صحنه، با بایکوت انتخابی، با برجستهسازی مراسمهای توخالی و پنهانسازی قدرت اجتماعی مقاومت، بهدنبال یک چیزند: تفرقه و تکهتکه کردن اپوزیسیون، تخریب آلترناتیو اصلی، و بدلسازی سیاسی، برای ادامه عمر فاشیسم دینی.
تجربه همه انقلابهای بزرگ نشان داده است: با تضعیف سازمان رزم اصلی آلترناتیو ، حتی در صورت پیروزی جنبش، یا به هرجومرج یا بازگشت استبداد می انجامد.
جنگ سیاسی امروز، با مقاومت و سازمان اصلی رهبری کننده، جنگ روایت است. جنگ «آلترناتیو واقعی» با «آلترناتیو قلابی». جنگ کسانی که میخواهند ایران آزاد و شکوفا شود، با کسانی که میخواهند ایران همیشه نیمهویران بماند و قابل مدیریت، قابل مهار و قابل بلعیدن باشد. در بحران و طاعون سیاسی که فاشیسم دینی ایجاد کرده، همانطور که کامو در رمان طاعون میگوید: تنها مسئولیت و مقاومت انسانی است که میتواند نیرویی بسازد که بر تاریکی فائق آید. صحنه های پر شکوه رژه موتوری کانون های شورش در شهرهای میهن روایتگر حقیقی مسولیت و مقاومت و بیانگر کابوس شبانه روزی طاعون سیاسی حاکم و ماموران رنگارنگ است.
نعمت فیروزی 30 مهر 404 برابر با 22 اکتبر2025
