برخلاف آنچه عراقچی، سفیر پیشین ج.ا. در سوریه، و خوش چشم و… می خواهند القاء کنند که اگر ارتش سوریه پایداری می کرد، همه چیز در همان حلب ختم به خیر می شد؛ روسیه و ج.ا. در یک معامله پشت پرده، چوب حراج به همه چیز زده اند تا از باتلاقی که در آن گیر کرده اند و دیگر توان ادامه پرهزینه آنرا ندارند (اکراین و محور مقاومت) خلاص شوند. سفر اضطراری لاریجانی و عراقچی و دیدار با بشار اسد تنها بخشی از این زد و بند است؛ و سران ارتش سوریه ماه ها پیش از این عقب نشینی استراتژیک آگاه شده بودند؛ به همین دلیل ارتش خود را کنار کشید، و خیل «تروریست»های «مردمی» ده روزه به پایتخت رسیدند. ساده اینکه، این «قیام مردمی» از «بالا» کلید خورده بود، و همه چیز است بجز «مردمی».

 

بطور حتم خامنه ای در سخنرانی فردای خود تلاش خواهد کرد تا دل های نگران پدر و مادرهائی که فرزندان خود را برای دفاع از حرم به سوریه گسیل کرده بودند تسلا داده و به هرکدام یک کلید بهشت بدهد. اما دردها و اختلافات به این راحتی حل شدنی نیست. درگیری های درونی بین جناحین هر روز بیشتر می شود و به نقطه ای رسیده که می شود با تلنگری دولت را از هم فروپاشید. هراس سردمداران سپاه و مجلس و پاستورنشینان در اینست که با مرگ خامنه ای این تنش ها فزونی یافته  و تاروپود نظام در هم پیچیده شود.

 

باید طرحی نو برانداخت. این «طرح» را ج.ا. چنین کلید زد.

 

در نوشته خود (22 اردیبهشت 1403) به این طرح چنین اشاره داشتم « نماینده امارات به طرح دو کشور (فلسطین و اسرائیل) اشاره کرده و از اسرائیل می خواهد تا به مرز های تعیین شده 1967 عقب نشینی کند که مورد تأیید 143 عضو سازمان ملل قرار گرفت. نماینده جمهوری اسلامی حمایت خود را از این پیشنهاد اعلان می کند، و برای خالی نبودن عریضه دلیل رأی مثبت خود به این پیشنهاد (به رسمیت شناختن ضمنی اسرائیل) را چنین اعلان می کند « پذیرش فلسطین به‌عنوان عضو کامل سازمان ملل متحد اولین گام و لحظه‌ای محوری در رسیدگی به بی‌عدالتی‌های تاریخی است ».

 

آنچه امروز در سوریه رخ می دهد ادامه همان «طرح» است.

 

در اقدام نخست، و من غیر مستقیم، موجودیت اسرائیل را به رسمیت شناختند. سپس پشت حماس و حزب الله را خالی کردند (با این جملات که به انتخاب مردم فلسطین احترام می گذاریم و حزب الله نیروی مستقل است – مراجعه شود به سفرهای عراقچی و لاریجانی به لبنان، و موضعگیری های اردوغان. و…)
بالاخره با حراج بشار اسد و سوریه، درب محور مقاومت برای همیشه گل گرفته شد تا به همه بخصوص آمریکا شیرفهم شود که آماده مذاکره و دادن سهم بیشتر هستند.
سایت فارس هراسان و برای جلوگیری از ریزش مشتاقان دفاع از حرمین، در پاسخ به این تیتر که «با سقوط بشار اسد، وعده الهی برای جبهه مقاومت چه می‌شود؟» تلاش دارد این عقب نشینی مفتضحانه و شکست در اکثر جبهه های محور مقاومت را به جنگ اُحد گره زده و دوباره وعده الهی بدهد که حق بر باطل پیروز است.

 

واقعیت اما چیز دیگریست. نتایج تغییر در راهبرد یکروزه خودنمائی نمی کند.

 

در ژوئن 2014 در گاهنامه انگلیسی «بازپیدائی فاشیسم» نوشتم که جمهوری اسلامی می خواهد استراتژی «عمق استراتژیک» را ترک کرده و به «بازدارندگی هسته ای» می اندیشد.

 

در ماهنامه دیدگاه سوم، 2014 در پاسخ به سوال « ماهنامه دیدگاه سوم: آیا جمهوری اسلامی “حق مسلم” را فدای بقا خواهد کرد؟» نوشته بودم:

«همانطور که در نوشتارهای پیشین بارها نوشته ام، رژیم به دنبال بقای نظام، تضمین این بقا از سوی جهانخواران، و سهم خواهی از سفره به یغما رفته خاورمیانه است. حق مسلم اتمی، به رسمیت شناختن اسرائیل، و معامله بر سر سوریه و عراق و یمن، ژتون های رژیم برای ادامه این بازی است. جهانخواران به این بازی آشنا هستند، تا به آن حد که وقعی به گزارش گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر ایران نمی گذارند. بنا بر گزارش احمد شهید، “از اول ژوییه 2013 تا آخر ژوئن 2014 10 تیر 1392 تا 9 تیر 1393)، تعداد اعدام شدگان در ایران به رقم کم سابقه 852 نفر رسیده است.” اما “جهان خبردار نشد”. آیا سرکوب شهروندان ترکمن و کُرد، و قتل و کشتار بین 1357-67 جهان را برانگیخت؟  آیا کشتار 1367 تأثیری در روند مماشات با رژیم آخوندی گذاشت؟ آیا جنایت انسانی در کهریزک، جهانخواران را از همسویی با رژیم بازداشت؟ آیا کشتار در اشرف و یا حمله موشکی به لیبرتی، جهانخواران را از همسفره ای با رژیم بازداشت؟ اگر پاسخ به این سوال و نمونه ها منفی است، و رژیم می داند که پاسخ منفی است، این بازی و استفاده ابزاری از مذاکرات هسته ای، و حتی نوشیدن جام زهر اتمی، آنچنان برنامه ریزی می شود که منافع ملی و حق مسلم مردم ایران، بطور حتم، پایمال شود.»

 

پیش از آن هم، در سال 1390 نوشته بودم (نوشتار طولانی «تروریستها» – بخش بُعدحداقل و حداکثرها)

« با توجه به نکات بالا، سه طرف مربوطه (آمریکا، رژیم و مجاهدین) بر روی یک سری حداقلها مصر هستند.

رژیم اسلامی امنیت و بقای نظام (حداقل)، و سهم خواهی در منطقه بعنوان بازیگر مطرح (حداکثر) را مورد بحث گذاشته است.

آمریکا، تغییر رفتار رژیم (حداقل)، و به رسمیت شناختن اسرائیل (حداکثر) را روی میز گذاشته است.

و مجاهدین، خروج نامشان از لیست (حداقل)، و به رسمیت شناخته شدنشان به عنوان آلترناتیو جمهوری اسلامی (حداکثر) را پیش می کشد.»

 

در سال 1396 هم نوشته بودم «”نرمش قهرمانانه” جمهوری اسلامی که بخشی از یک راهبرد کلّیت نظام است، این روز ها بر سر یک دوراهی قرار گرفته است. اگر به این راهبرد ادامه دهد، خواسته و یا ناخواسته مجبور می شود اسرائیل را به رسمیت بشناسد، با عربستان بر سر یمن و بحرین به توافق برسد، و در نتیجه وارد پروژه های برجام 2 و 3، و چوب حراج زدن به توانمندی موشکی، جزایر سه گانه، و تنگه هرمز شده، و کریدور «شیعی مدیترانه» را با نظرخواهی از چین و روسیه و اسرائیل، بازتعریف کند.»

در 1399 اشاره کردم «بنا به نظریه لوئیس، انگلیسیا باید شورش برای خودمختاری را بین اقلیت ها تشویق کنند. بطور مثال، دروز در لبنان، بلوچها، ترکهای آذربایجانی، علویه سوریه، مسیحیان کپت در اتیوپی، فرقه ها در سودان، قبایل در عربیه، …. هدف اینست که خاورمیانه همچون موزائیک به کشورهای کوچک جمهوری و سلطنتی تقسیم شود…. جرقه ای در میان جدائی طلبان کُرد و آذری، بلوچ و عرب در ایران زده شود… این جنبش های مستقل از هم، سپس باعث ایجاد تنش و فروپاشی در ترکیه و عراق و پاکستان و دیگر کشورهای همسایه خواهد شد».

جمهوری اسلامی در حال پیمودن مسیر تغییر استراتژی است. آیا موفق خواهد شد به آخر این مسیر برسد بحث دیگریست، اما و تا به آن لحظه، مجبور است برای «تغییر» هزینه بپردازد. از جمله، در یک منازعه تجاری-سیاسی اکثر کریدورهای شرق-غرب را از دست داده است (فارس گزارش می دهد «قزاقستان نقش ایران در کریدور شرق ـ غرب را ربود»)، و طولی نخواهد کشید که رابطه راهبردی با چین و روسیه هم زیر سوال رفته، و عملا (همانطور که روسیه اسد را تنها گذاشت)، ج.ا. هم در انزوا قرار بگیرد.

می خواهم تأکید کنم آنچه در سوریه رخ می دهد یک انقلاب، حتی قیام مردمی نیست. بلکه بخشی از کنار هم چیدن قطعات یک پازل پیچیده است.

بخش دیگری از این پازل – (“طرح کوتاه مدت جهان استثمار”) – انتخاب بین یکی از دو راه حل «معامله با شیخ» یا «معامله با شاه» است.

سرنگونی طلبان می بایست این میز را بهم بریزند.

تمرکز بر ساماندهی کانون های شورشی برای خیزش های اجتماعی و سرنگونی طلبانه یک بایست شده است. اما این مهم تنها زمانی موفق است که بر توان ملت شریف ایران تکیه شود (و نه تغییر از بالا)؛ در غیر اینصورت دسیسه های جهان استثمار، که می خواهد راه حلی از آستین شاه یا شیخ بیرون بیاورد، خنثی نخواهد شد؛ و در سیاهترین شق، طرح برنارد لوئیس پیاده و از ایران فقط نامی باقی خواهدماند.