ماهنامه خط صلح – عادت ماهیانه یا همان پریود، بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی ما زنان است. بنا به دلایل گوناگون ممکن است خونریزی‌های ماهانه‌ی ما شدید یا ضعیف باشد، امکان دارد زمانش طولانی‌تر بشود و در برخی موارد تا ۱۰ روز هم طول بکشد، یا در موقعیت استرس و فشار روانی و حتی تغییر فصل، زنان در ماه دو بار دچار خونریزی شوند. در نتیجه همراه داشتن پد بهداشتی همیشه از دغدغه‌های ما زنان بوده است. اکثر ما زنان حتی در روزهایی که عادت ماهیانه نیستیم هم جهت اطمینان و آسایش روانی یک یا دو پد بهداشتی در کیف خود داریم. برخی از ما نیز به دلیل حساسیت، وسواس یا ترشحات، از پد بهداشتی روزانه استفاده می‌کنیم.

مردان و زنان بسیاری تجربه‌ی حبس در زندان را داشته یا دارند اما جمهوری اسلامی بر اساس جنسیت تجربه‌ی متفاوتی را به زنان تحمیل می‌کند؛ از جمله تحمیل حجاب اجباری در زندان و هم‌چنین معضل نبود و کمبود پد بهداشتی و یا در دسترس نبودن پد با کیفیت مناسب در زندان‌ها که همیشه باعث استرس یا فشار مضاعف بر زنان شده است.

از انفرادی شروع می‌کنم

خاطره‌ای در رابطه با پد بهداشتی دارم که هنوز پس از ده سال از ذهنم پاک نشده و هر بار که آن را به یاد می‌آورم همانند همان روز دچار استرس و شرم می‌شوم.

سال ۹۳ وقتی در انفرادی دو-الف سپاه بودم، از زندانبان زن درخواست پد بهداشتی بیش‌تر کردم که گفت ما فقط می‌توانیم ۷ عدد پد در ماه در اختیار هر زندانی قرار دهیم. گفتم چطور می‌شود در ایام پریودی در هر روز فقط یک پد استفاده کرد؟ من نیاز به پد بیش‌تر دارم. گفت نمی‌شود و مدام بهانه می‌آورد. در نهایت گفتم برایم با هزینه‌ی خودم تهیه کنید و جوابش این بود که باید کارشناس(بازجو) موافقت کند.

همان روز مامور زن به محض این‌که مرا تحویل اتاق بازجویی داد، یکی از بازجوها را به بیرون اتاق صدا زد. در آن روز بر خلاف روزهای قبل، اتاق بازجویی شیشه‌ای بود؛ بازجو مرا می‌دید ولی من تصویر خودم را در شیشه می‌دیدم. بازجو گفت که خواهر (منظور او مامور زن بود) گفته نیازهایی داری. احساس کردم صورتم داغ شد، سرم را پایین انداختم و گفتم: بله.

کاغذی را از زیر شیشه به سمت من هول داد. روی آن نوشته بود: نوار بهداشتی بالدار می‌خواهی یا بدون بال؟

دستانم می‌لرزید، پاسخ را نوشتم و کاغذ را به سمت او هل دادم.

دوباره چیزی نوشت و کاغذ را به سمت من هول داد: هر کدام را می‌خواهی علامت بزن! و نوشته بود: بزرگ یا کوچک!

در آن زمان دلم می‌خواست سریع اتاق را ترک کنم و از این‌که او این شرم مرا می‌دید از خودم بیزار شده بودم. در واقع از این‌که مجبور بودم این نیاز طبیعی‌ام را با شرم به آن‌ها بفهمانم، احساس خیلی بدی داشتم.

جیره‌ی بهداشتی زندانیان

طبق آیین‌نامه‌ی سازمان زندان‌ها، زندان موظف است هر ماه لوازم بهداشتی را به عنوان جیره که شامل شامپو، صابون، مسواک، خمیردندان، مایع دستشویی، پودر لباسشویی، ژیلت و یک بسته پد بهداشتی است در اختیار هر زن زندانی قرار دهد و چنان‌چه او نیاز به پد بیش‌تر داشت زندان می‌بایست آن را تأمین کند. به هر ورودی جدید نیز می‌بایست همین اقلام به اضافه‌ی یک حوله، یک جفت دمپایی پلاستیکی، شانه‌ی مو، یک تی‌شرت و لباس زیر تحویل داده شود.

۱. زندان اوین: در زندان اوین جیره‌ی ماهانه به هر زندانی تحویل داده می‌شد، اما آن‌قدر کیفیت آن پد بهداشتی بد بود که بسیاری از زندانیان پس از استفاده از آن دچار حساسیت‌های پوستی می‌شدند. تعدادی از زندانیان مجبور بودند پد بهداشتی را از فروشگاه تهیه کنند که هم از نظر مالی فشاری مضاعف بر زندانیان بود، هم در مقاطعی این پدها تمام می‌شد و تا دوباره به فروشگاه آورده شود مدتی طول می‌کشید و لازم بود هر بار به دفتر مراجعه شود تا پد بهداشتی مورد نیاز خریداری شود و برای فروش به زندانیان در اختیار فروشگاه قرار گیرد.

در بند زنان زندان اوین مدتی جیره‌ی بهداشتی بند را کم کردند. البته سن زندانیان را هم در نظر می‌گرفتند و چنان‌چه حدس می‌زدند زنی یائسه باشد از سهم جیره‌ی ماهانه‌ی بند کم می‌کردند. این در حالی بود که ما جیره‌ی کسانی را که نیاز نداشتند، به کسانی که نیاز بیش‌تری داشتند، می‌دادیم.

از طرفی از آن‌جایی که ارزان‌ترین و بی‌کیفیت‌ترین پد بهداشتی برای بند زنان تهیه می‌شد، مدتی بود که آن محصول در بازار یافت نمی‌شد و زندان نیز حاضر نبود هزینه‌ی بیش‌تری برای خرید پد بهداشتی پرداخت کند. به همین خاطر حتی چندین ماه جیره‌ی پد بهداشتی به بند نیامد و زندانیان آن را از فروشگاه خریداری می‌کردند.

رئیس بند زنی بود به نام عبدالحمیدی و می‌گفت پیگیری‌هایش بی‌نتیجه بوده و ما باید از رئیس زندان درخواست کنیم؛ در حالی که این وظیفه‌ی او بود که از رئیس زندان خرید اقلام جیره را پیگیری کند. او می‌گفت من خجالت می‌کشم به رئیس زندان بگویم! او ما را تحت فشار گذاشته بود که هم‌چنان پد را از فروشگاه خریداری کنیم اما پاسخ ما این بود که زندان موظف است پد بهداشتی در اختیار زندانی قرار دهد و بسیاری از زندانیان توان مالی خرید از فروشگاه را ندارند، اما حتی اگر داشته باشند نیز زندان حق ندارد با تکیه بر توان مالی زندانیان از وظایف خود کوتاهی کند و می‌بایست جیره‌ی ماه‌های قبل را هم به زندانیان تحویل دهد.

پیگیری‌ها بی‌نتیجه بود و من با انتخاب زندانیان سیاسی هم‌بندم، برای مدت سه ماه وکیل‌بند شده بودم. در آن زمان غلامرضا ضیایی رئیس زندان بود که شرح جنایات او و هم‌چنین بی‌اخلاقی‌ها و لودگی‌هایش بارها در رسانه‌ها انعکاس یافته. وکیل‌بند موظف است خواسته‌های زندانیان را به روسای بند و زندان و مسئولین مربوطه منتقل کند و پیگیر تأمین نیازهای زندانیان باشد. در نتیجه باید مسئله‌ی پد بهداشتی را هم به غلامرضا ضیایی منتقل می‌کردم. من چندین بار با او بر سر مسائل گوناگون درگیری لفظی داشتم و دو بار هم او برای ضرب و شتم به سمتم حمله‌ور شده بود، به همین دلیل ابداً دوست نداشتم با او هم‌کلام شوم اما بنا به مسئولیتی که از سوی هم‌بندیانم بر عهده‌ی من گذاشته شده بود، مجبور بودم نیازهای بند و زندانیان را به او بگویم. با خودم تمرین کرده بودم که خجالت و شرم را کنار بگذارم چرا که به این باور رسیده بودم که این خجالت نیز از سوی مردسالاری، فرهنگ و جمهوری اسلامی به ما زنان تحمیل شده و ما باید بدون خجالت و شرم، نیازهایمان را بیان کنیم. با این همه، نگران بودم که او لودگی در پیش بگیرد.

به او گفتم مدتی‌ست زندان از تحویل دادن جیره‌ی بهداشتی به زندانیان امتناع می‌کند از جمله پد بهداشتی… و سرم را پایین انداختم.

ناگهان گفت: پد بهداشتی چیه؟

از شنیدن این سوال شوکه شدم. سرم را که بالا گرفتم، دیدم چشمانش برق می‌زد و لبخند مشمئزکننده‌ای به لب دارد.

گفتم: نوار بهداشتی!

گفت: آها! خب چرا نمی‌دن؟!

گفتم: نمی‌دونم… این وظیفه‌ی شماست که پیگیری کنید.

گفت: بگو چه مارکی و چه مدلی می‌خواید تا به مسئول انبار بگم تهیه کنه.

گفتم: شما بفرمایید پد بهداشتی، خودشون می‌دونن.

گفت: آخه انواع مختلف داره؛ شبانه، روزانه، بالدار، بدون بال، بزرگ، کوچیک… ماشاالله شما هم که همتون هزار تا ادا دارید و معلوم نیست چی می‌خواید!

به شدت عصبانی شده بودم و گفتم: اولاً طرز صحبت کردنتان را درست کنید، ثانیاً من این‌جا نیامدم تا درباره‌ی نوع پد بهداشتی با شما بحث کنم، شما موظفید طبق آیین‌نامه برای زنان زندانی پد بهداشتی تهیه کنید و این موضوع رو بهتون یادآوری کردم.

عصبانیت مرا دید و شروع کرد به گفتن مباحث تکراری که این زندان (زندان اوین)، زندان مردانه است و نباید این‌جا بند زنان وجود داشته باشد و شما باید در زندان قرچک می‌بودید و…

۲. زندان قرچک: در زندان قرچک نیز وضعیت به همین شکل بود. اغلب زندانیان از قشر فقیر جامعه بودند که به دلیل مشکلات مالی مرتکب جرمی شده بودند و یا مبتلا به اعتیاد بودند. زندانیان قرچک اغلب در بیرون از زندان کسی را نداشتند که برای آن‌ها پول واریز کند. در این زندان هر ماه به هر زندانی یک بسته پد بهداشتی می‌دادند و زندانیان قرچک نیز مانند زندانیان اوین چنان‌چه به آن پد حساسیت داشتند و یا نیاز به پد بیش‌تر داشتند، می‌بایست یا از هم‌بندیان خود قرض می‌گرفتند یا پد را خودشان خریداری می‌کردند. با این توضیح ناگفته پیداست که اغلب زندانیان به دلیل مشکلات مالی از همان پد بهداشتی بی‌کیفیت و حساسیت‌زا استفاده می‌کردند و خارش و حساسیت پوستی را به جان می‌خریدند.

۳. زندان لاکان: در زندان لاکان وضعیت فاجعه‌بار‌تر از اوین و قرچک بود. در زندان لاکان، چیزی تحت عنوان جیره‌ی ماهانه برای هر زندانی وجود نداشت و حتی زندانیان مجبور بودند مایع دستشویی را نیز از فروشگاه خریداری کنند. این در حالیست که اکثر زندانیان این زندان نیز هم‌چون زندان قرچک به دلیل فقر و مشکلات مالی مرتکب جرم شده بودند. زنانی که اعتیاد داشتند و از روز اول بدون هیچ امکاناتی یا دارویی نظیر متادون مجبور به ترک اعتیاد می‌شدند، ناگهان دچار خونریزی شدید می‌شدند.

یک روز جمعه شاهد بودم که مسئول بهداری یک بسته پد بهداشتی را به یکی از زندانیان داد و گفت شنبه باید از فروشگاه تهیه کنی و این بسته را به بهداری پس بدهی. با عصبانیت به او گفتم این حق هر زندانی‌ست که هر ماه به او جیره‌ی لوازم بهداشتی بدهید، حالا نه تنها این کار را نمی‌کنید، بلکه چون زندانی هنوز کارت خرید ندارد و یا فروشگاه تعطیل است، به او می‌گویید باید بعداً از فروشگاه تهیه کند و به بهداری پس بدهد؟ مسئول بهداری اما گفت ما این‌جا از این قانون‌ها نداریم.

از آن روز، علاوه بر ده‌ها نیاز دیگر برای زندانیان، پافشاری بر جیره‌ی ماهانه نیز به یکی از مطالباتم تبدیل شد. همان جیره‌ای که هر ماه باید زندان به رایگان تحویل زندانی می‌داد، به فروشگاه منتقل می‌شد و زندانی می‌بایست جیره‌ی ماهانه را از فروشگاه خریداری می‌کرد. به هر مسئولی که به دلیل اعتراضات یا اعتصاب من به بند می‌آمد، نیازهای گوناگون زندانیان از جمله پد بهداشتی را می‌گفتم. به وضوح می‌دیدم که این‌بار به جای این‌که من دچار شرم و خجالت شوم، زندانبان و رئیس زندان و بازرس از شرم سر خود را پایین می‌اندازند.

روزی رضا محمدی اصل، رئیس سازمان زندان‌های استان گیلان به زندان لاکان آمد. او که مرد مسنی بود، مرا به دفتر رئیس بند فراخواند تا حرف‌ها و خواسته‌هایم را بررسی کند. تمام مسئولان زندان و چند زندانی با چادر گل‌گلی سفید نیز در دفتر حضور داشتند. من اما هم‌چون همیشه با مانتویی کوتاه و شال در مقابلش نشستم که همه از این موضوع بسیار عصبانی بودند. پس از مطرح کردن موارد بسیاری که لیست کرده بودم، به پد بهداشتی رسیدم و به او گفتم: در تمام زندان‌ها باید جیره‌ی ماهانه‌ی بهداشتی تحویل زندانیان داده شود.

گفت: بله درست است.

گفتم: اما در این‌جا نه تنها این جیره تحویل داده نمی‌شود بلکه اگر فروشگاه تعطیل باشد و نیاز فوری زندانی باشد، تنها به شرطی به او پد می‌دهند که بعداً از فروشگاه تهیه کند و پس بدهد.

زندانیان، چادر گل‌گلی را جلوی صورت خود گرفتند. رئیس بند نیز خود را روی صندلی جابجا و در حالی که چادرش را جلوی صورت می‌گرفت با خشم و نفرت به من نگاه کرد.

رئیس سازمان زندان‌ها نیز خجالت کشید، سرش را به زیر انداخت و گفت: خانم دائمی زشته این حرف‌ها را نزن!

گفتم: نه پریود زشت است نه نیاز ما زنان به پد بهداشتی؛ این تفکر شماست که زشته. همان‌طور که شما مردان نیازهایی دارید، ما هم نیازهایی داریم، اما نوبت ما که می‌شود زشت است؟ گفتم: شما تا الان برای دختر یا همسرت پد بهداشتی نخریده‌ای؟

سرخ شده بود و در حالی که سرش را پایین انداخته بود، گفت: بله درست می‌گویید.

رو به رئیس زندان کرد و گفت: چرا جیره‌ی ماهانه به زندانیان نمی‌دهید؟

پیش از آن‌که رئیس زندان پاسخ بدهد، من گفتم: همان جیره را در فروشگاه می‌گذارند و زندانیان مجبورند جیره‌ای که باید رایگان در اختیارشان قرار گیرد، خریداری کنند.

همین مسئله باعث شد که بین او و رئیس زندان بحث در بگیرد. محمدی به او می‌گفت جیره جزو قوانینه و شما هر ماه پول خرید این اقلام را از سازمان (منظور سازمان زندان‌های استان گیلان) دریافت کرده‌ای!

رئیس بهداری هم مات و مبهوت به گفتگوی آن‌ها نگاه می‌کرد…

محمد گلپور پس از آن روز از ریاست زندان لاکان عزل شد و به زندان رودبار منتقل شد و از آن پس، هر ماه جیره‌ی ماهانه –از جمله پد بهداشتی— به زندانیان تحویل داده شد.

یک روز وقتی به هر زندانی یک بسته پد بهداشتی می‌دادند، یکی از زندانیان با صدای بلند گفت: آتنا چرا کاری کردی که ما هر بار با دیدن نوار بهداشتی، باید هم یاد تو بیفتیم هم یاد خجالت کشیدن اون پیرمرد محمدی!؟ …و همه‌ی زندانیان با صدای بلند خندیدند.