در آمریکا رسم بر این است که روزی در نوامبر خانواده گردهم آمده و خدای را شکر می کنند که سالی گذشت و هنوز خانواده هست و گردهم آمده است. بچه ها به این روز می گویند «روز بوقلمون» چرا که از اول سال چشم به راه این روز هستند تا بوقلمونی کشته شود و در فر برشته شده و با هزار و یک به به و چه چه به سر سفره آورده شود.

این روز البته برای دیگر مسیحیان در کریسمس رخ می دهد، اما آمریکائی که رسم و رسومش را از بریتانیای کبیر به ارث برده، در نوامبر جشن می گیرد که مترادف با «روز برداشت محصول»، که کشاورزان قدیمالایام جشن می گرفتند، است.

روز شادی و شکرگزاری برای انسانها (امریکایی ها)، لزوما روز شادی برای بوقلمون نیست. بوقلمون در محیطی که بهداشت آن رعایت شده، و دکتر حیوانات جوجه بوقلمون ها را دائما زیر نظر دارد تا خدای نکرده بیماری مسری نگرفته و شور و شعف انسانها (آمریکایی ها) به عزا و ماتم بدل نشود، پرورده می شوند.

در اخبار آمده که بچه ها در غزه به صف شده اند تا در مقابل فلج اطفال واکسینه شوند. بچه هایی که غذا برای خوردن ندارند بچه هایی که قرار است در «روز بوقلمون» زیر بمب ها جان داده و باعث شور و شعف انسانها (سیاستمداران آمریکایی) شوند. گویی بچه ای که فلج شده و زیر بمب های ارسالی آمریکا به اسرائیل، کشته می شود، برایش مهم است که واکسینه شده یا نه. تشنه به خون ها که عطشی تمام نشدنی دارند «جوجه بوقلمون ها» را به صف کرده تا برای ذبح در آینده ای نه چندان دور آماده باشند. و جهان سیاست هم به این کشتار عادت کرده است، به همان شکل که عادت کرده بوقلمون ها هزار هزار در کریسمس و «روز شکرگزاری» ذبح شوند. به راستی ما انسانها را چه می شود؟