در گاهنامه بازپیدائی فاشیسم (انگلیسی – ژوئیه 2024) نوشته بودم که جمهوری اسلامی در حال تغییر دکترین خود از عمق استراتژیک به دفاع بازدارنده هسته ای است، و آنچه اسرائیل طی این مدت در غزه و لبنان انجام داده و ج.ا. آنرا تا حد امکان نادیده می گیرد یکی از تبعات این تغییر دکترین است.

طی 24 ساعت گذشته سه اتفاق قابل تأمل رخ داده که می تواند عملیاتی شدن راهبرد مورد نظر جمهوری اسلامی را تسریع کند.

  • حکم دادگاه لاهه که نتانیاهو را رسما جانی شناخته است. طبیعتا آنهائی که در این مسیر به او یاری رسانده اند به همان نسبت در امر جنایت مشارکت داشته اند.
  • محکومیت ج.ا. ب ای 71مین بار، بخاطر نقض دائم حقوق بشر.
  • محکومیت ج.ا. در اجلاس شورای حکام، بخاطر نادیده گرفتن تعهداتش در برجام.

جمهوری اسلامی آنقدر که دیگران فکر می کنند اهمیتی به «تصویب هفتاد و یکمین قطعنامه محکومیت رژیم آخوندی به‌خاطر نقض وخیم حقوق بشر» نمی دهد. همچنان که دز 46 سال گذشته آدم کشته و شکنجه کرده و خلقی ستمدیده که از چاله ستمشاهی بیرون آمده بود را به چاه ظلمات انداخته، ولی باز هم به همان روند ادامه خواهد داد.

اما، نمی تواند در قبال پیام شورای حکام ساکت نشسته و بی توجه از کنار آن بگذرد. باید تعداد سانتریفیوژها را افزایش دهد، باید مقدار ذخیره و درصد غنی سازی را تا حد قبال توجهی بالا ببرد تا جناح هار و حامیان تولید تسلیحات اتمی آرام بگیرند. بعید نیست که تا پایان دسامبر امسال به اندازه کافی ژتون برای تعامل در دست داشته باشند که در مذاکره با دولت فاشیستی ترامپ هزینه کنند.

این یکطرف قضیه است.

از سوی دیگر نتانیاهو که مثل سگ زخمی در حال گاز گرفتن دم خود است، و آبروی اسرائیل بیشتر از این نمی توانست به چالش کشیده شود، ممکن است به پیشنهاد اخیر لیندسی گراهام (از حامیان مجاهدین خلق ایران) گوش کرده و تأسیسات اتمی ایران را مورد تهاجم نظامی قرار دهد.

این حرکت که آرزوی ج.ا. است، همانطور که خمینی می گفت به جنگی منتهی می شود که «موهبت الهی است»، و به جانشین خامنه ای آتو می دهد تا بمب اتمی خود را تولید کرده و جهان را به بازنگری وادارد.

اما چنین خواهد شد، و جهان سلطه در رفتار بازنگری خواهد کرد؟

به نظرمن خیر! جهان سلطه گر  به دنبال تشدید بحران در پیرامون روسیه و چین است. به تهدیدات اتمی پوتین توجه نکرد و به اوکراین چراغ سبز نشان داد تا از تسلیحات ممنوعه استفاده کند و بلوف پوتین را به چالش بکشاند، و مشاهده کردیم که پوتین چگونه عکس العمل نشان داد، تا به آن درجه که آلمان و کشورهای اسکاندیناوی در حال طراحی راهبردهای پدافندی غیر عامل در صورت بروز جنگ جهانی سوم هستند. ساده اینکه، جهان به سوی درگیری همه جانبه در حال حرکتی شتابزده است. با توجه به این نکته، نه اسرائیل و نه حامیان اسرائیل از حمله نظامی به ایران نه تنها واهمه نخواهند داشت، بلکه آنرا تنها راه برای پیشگیری از توسعه طلبی چین (کریدورها)، روسیه (توسعه طلبی ناتو و پاتک روسیه از غرب و جنوب کشور) می دانند.

با توجه به آنچه که آمد، ج.ا. باید یکی از دو طرح موجود را بپذیرد.
1- عقب نشینی مفتضحانه که باعث ریزش خودیها شده و عاقبت به خوردن جام زهر منجر می شود.

2- ورود به جنگی فرسایشی در نبود بازوهای حماس و حزب الله.

بنا به شواهد، ج.ا. خود را برای طرح دوم آماده می کند، که اولین نمونه آن عملیات علیه «نیروهای تروریستی» در جنوب شرقی ایران است.

و… این آنچیزیست که اسرائیل برایش دعا می کرده، تا ترامپ را در مقابل انتخابی جنگ افروزانه قرار دهد. در این طرح، نه تنها نتانیاهو چیزی برای از دست دادن ندارد، بلکه در درازمدت آبروی رفته را بازتولید کرده و حکم دادگاه لاهه از اذهان زدوده خواهد شد.

در صورت وقوع این سناریوی سیاه و ویرانگر، اپوزیسیون با این سوال کیفی روبرو می شود که تولید سلاح هسته ای در راستای منافع ملی است یا نه.

برای پرداختن به این سوال پیچیده می بایست دو واژه هم نام را از هم تفکیک کرد. «منافع ملی» و «منافع مردم». نگاه منافع ملی درازمدت و خارج از بود یا نبود ج.ا. و نظام جمهوری یا سلطنتی و یا…. قرار دارد؛ حال آنکه منافع مردم به معیشت و مشکلات روزمره ای که مردم با آن درگیر هستند و طبعتا «اخلاق» می بایست مورد توجه قرار گرفته شود، می پردازد.

شاید مثالی حزن آلود این تفاوت را روشن کند. استفاده بمب اتم در ژاپن ربطی به منافع مردم نداشت، بلکه منافع ملی آمریکا در نظر گرفته شده بود. در عین حال، تعداد کلاهک های هسته ای که متعلق به روسیه است از تعداد کلاهک های هسته ای بریتانیا و فرانسه بیشتر است، اما روسیه سالهاست که درگیر جنگی فرسایشی است، حال آنکه اروپا به رتق و فتق مشکلات اقتصادی پسا 2008 و 2016 و پسا کرونا با آن درگیر است، می پردازد. منافع ملی اروپا، در حمایت از اوکراین و آتش افروزی در مرزهای روسیه است، حال آنکه منافع مردم وقتیکه خط فقر در اروپا خانواده ها را روزانه به خود مشغول داشته، در ادامه جنگ افروزی نیست.
و بالاخره، اگر ج.ا. به منافع مردم توجه می داشت، و کار، نان و مسکن برای مردم مهیا می کرد، بدون شک درصد اعتراضات مردمی کاهش می یافت، و خروج روزانه مردم از کشور به این حد نجومی نمی رسید که امروز است. از سوی دیگر، اگر جمهوری اسلامی در تمامیتش سرنگون شود، شاید تا مدتها منافع مردم لحاظ نشود، اما و بدون شک، احتمال وقوع جنگی ویرانگر خلق ستمدیده را آزار نمی دهد، و بطور حتم منافع ملی ایران تأمین می شود.

در همین چارچوب برخی بر این نکته مصر هستند که «به کار انداختن بند ماشه در قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت ملل متحد و فعال کردن قطعنامه‌های ششگانه شورای امنیت درباره پروژه‌های اتمی رژیم ایران» می تواند ج.ا. را از دستیابی به تسلیحات هسته ای بازدارد.

در اینجا می بایست یک نکته مورد توجه قرار بگیرد.

با توجه به شرایط امروز (توافق راهبردی چین و روسیه با ج.ا.)، و از آنجائیکه آمریکا از برجام خارج شده، به کارانداختن بند ماشه عملا و حقوقا نمی تواند عملیاتی شود، چرا که آمریکا از برجام خارج شده، و بسیاری از موارد «واقعی» امروز از جمله توسعه سانتریفیوژها…. برجام را عملا از وجاهت انداخته است. در نتیجه اصرار بر ورود به «فعال کردن بند ماشه» اتلاف وقت و در راستای منافع جمهوری اسلامی است.
دیگر اینکه، از عمر برجام «بند ماشه» تنها 11 ماه مانده است. برای اینکه بند ماشه بتواند عملیاتی شود، آمریکا باید جام زهر نوشیده و دوباره به برجام بازگردد، و پس از بازگشت رسمی به برجام، می شود علیه تخلفات ج.ا. به شورای امنیت شکایت کرد. پس از رأی گیری، و اگر اکثریت به نفع جناح معترض باشد، می توان بند ماشه را فعال کرد. عملا این روند امکان پذیر نخواهد بود، و پس از مهر 2025 «چیزی» بنام برجام و بند ماشه وجود نخواهد داشت.

بیهوده نیست که دیپلمات ها و مسوولین ج.ا. در دولت وفاق ملی مصر هستند که چیزی بنام برجام وجود ندارد و می بایست وارد توافقات و تعامل جدیدی شد.

ج.ا. به این واقعیت پی برده که می شود با جهان سلطه تعامل کرد. نقطه ضعف ج.ا. مردم و اعتراضات تهاجمی و روزافزون مردمی است. بجای پرداختن به ایده های نخنمای «بند ماشه»، می بایست تمام توان را بر ساماندهی اعتراضات مردمی متمرکز کرد، تا سناریوی تعامل ج.ا. با ترامپ فاشیست به تقابل ج.ا. با مردم تغییر ماهیت دهد.