آقای پهلوی….
اخیرا پیرامون نحوه مبارزه و آنچه مبارزین و خلق ستمدیده در ایران می بایست انجام داده و یا ندهند، رهنمودهائی ادا فرموده اید که مورد تمسخر و مضحکه برخی، از جمله مجاهد خلق مسعود رجوی قرار گرفته است. ایشان به طنز نوشته اند که «گنده گویی» کرده اید، و شما را «بچه شاه» خطاب کرده اند.
بسیار متاسفم!
به نظر من، شما اصولا نبایستی خود را وارد مقولاتی بکنید که از پیچیدگی بالائی برخوردار است و ممکن است از میان جملات شما، «گاف»هائی دربیاید که باعث خنده و مضحکه دیگران شود. مخصوصا که شما به مبارزه مدنی باور داشته و حاضر نخواهید بود خون از دماغ کسی، چه خودتان و یا حامیانتان بچکد. البته حضور شما در کنار اسرائیل و آمریکا که دائما در حال خونریزی هستند با این گفته تناقض ندارد، چرا که آن خونریزی ها را کس دیگری میکند و آنهائی که خونشان ریخته می شود «عرب» هستند و از «ژن» پاک ایرانی برخوردار نیستند.
درک نکاتی که شما فرموده اید اصولا برای هر آدمی که تازه از راه رسیده، و یا خیلی هم که تجربه مبارزاتی داشته باشد، 50-60 سال است، سخت است. وقتی آنها روزگار را در زندان گذرانده ویا آنوقتی که شکنجه نمی شدند، توی حیاط به تفریح و راه رفتن می گذراندند، شما تحصیلات خود را در سوئیس می گذراندید و در آمریکا هم دوره خلبانی دیده و عملا با خطرات آتشبار آشنا می شدید و می دانید که دست بر روی ماشه داشتن چه تبعاتی می تواند داشته باشد.
به راستی متاسفم که مجاهد خلق مسعود رجوی به شما «بچه شاه» گفته اند. به نظر من شما «شاه»زاده هستید و تمام ویژگی های لازم را برای «شاه» شدن، و سلطنت کردن دارید، البته با یکی دو استثنا، از جمله مردم دیگر «شاه» نمی خواهند، همین الان هم در حال سرنگون کردن یک «شاه» دیگر هستند. دیگر اینکه تاج شما را خیلی وقت است که خامنه ای بر سر گذاشته و شما مستحضر هستید که آخوند جماعت چیزی را که تصاحب کند به این آسانی ها پس نمی دهد، باید به زور گرفت. اگر این دو استثنا نادیده شود، شما برازنده تاج و تخت همایونی هستید و با موضعگیری های اخیر خود ثابت کرده اید که پا جای پای پدر تاجدارتان گذاشته اید.
حرف آخر اینکه، البته جسارت نباشد – بقول خمینی ملعون «نصیحت می کنم شما را» – با جماعتی که از سر بیکاری، وقتشان را در زندان و روی تخت شکنجه می گذرانند، و یا در سنگر و مقابل آتش دشمنی که می شود با او مسالمت آمیز «تعامل» کرد، سینه ستبر می کنند، دهن به دهن نشوید. اینها به قول شما «تروریست» هستند، یکمرتبه دیدید که عصبانی شدند و نتوانستند خودشان را کنترل کنند و به شما گفتند «پخ». آنوقت مجبور می شوید میدان مبارزه را برای مدتی ترک کرده و برای مدتی برای تسکین اعصاب به اسکی، ورزشی بسیار سالم که شهبانو هم به آن شدیدا علاقه دارند، روی آورده تا تشنجات روانی آرام بگیرد. البته می شود در دوران نقاحت، کتاب «مأموریت برای وطنم»، و دستاوردهای بی شمار خود، در کنار سیاستبازان را منتشر کنید.
در غیر اینصورت، تا آنجائیکه من این حضرات را می شناسم، وقتی آخوند ها سرنگون شدند، و اگر اینها بر سر کار باشند، شما می توانید در آزادی کامل در داخل ایران فعالیت سیاسی کرده و یا حتی حزب مورد نظرتان – «ایران نوین» – را تشکیل داده و همه سلطنت طلبان را عضو آن کنید، تا کور شود هرآنکه نتواند دید؛ با یک استثنا، یکی از حامیان پروپا قرص شما، پرویز ثابتی، باید اول محاکمه شود.
آلترناتیو دوم اینکه، همچون پدرتاجدارتان که بحرین را به «انگلیسیا» بخشید، شما هم می توانید جزایر سه گانه را به آمریکا ببخشید تا شاید آمریکا زمینه های کودتای 28 مرداد دیگری را برنامه ریزی کند. خدا را چه دیدی؟