سرمقاله نبرد خلق شماره ۴۸۳ اول آذر ۱۴۰۳
آنچه که در شب حمله اسراییل به ایران، روی زمین و در آسمان تهران و دهها نُقطه دیگر کشور شنیده شد، صدای خُرد شدن راهبُردی بود که آخوند علی خامنه ای با روکش «نه جنگ و نه مُذاکره»، به پایه سیاست خارجی بُحران زا و زیانبار ج.ا تبدیل کرده است.
اما همچنانکه می توان انتظار داشت، نمای بیرونی و رسانه ای این استراتژی هیچگاه بیان کننده سیاست اصلی و اجرایی آن نبوده است. در عمل، در پس ویترین «نه جنگ و نه مُذاکره»، زیر پیشخوان جنس اصلی به فُروش می رفت که هیچ چیز کمتر از «نه جنگ مُستقیم و نه مُذاکره مُستقیم» نبود. به بیان دیگر، وجه سلبی و شُعاری دو پارامتر «جنگ» و «مُذاکره»، در پندار و سیاست عملی دستگاه قُدرت ج.ا سرشتی شرطی داشت و در اجرا به سیاستی ایجابی تغییر ماهیت می داد. بدینگونه که نیروهای مُزدور و نیابتی نقش سپر و مانع بین جنگ و عاملان آن را ایفا می کردند. آنها پیمانکارانی بودند که «جنگ» حاکمان ایران را می جنگیدند، به نیروهای آمریکایی و پایگاههای آنها خُمپاره و موشک می زدند، اسراییل را هدف پهپاد و موشک قرار می دادند، به عربستان موشک پرتاب می کردند، در عراق و لُبنان بی ثباتی ایجاد می کردند و در یمن جنگ داخلی علیه نیروهای نیابتی جبهه مُقابل را پیش می بردند. «نه جنگ» در عمل یک جنگ تمام عیار و در تمامی جبهه ها بود، بدون آنکه کارفرمای آن خود به گونه مُستقیم با آن درگیر باشد.
از سوی دیگر، «مُذاکره» با آمریکا نیز در تمام طول عُمر راهبُرد «نه این و نه آن» با همگی دولتهای وقت این کشور جریان داشته است. اینجا نیز خامنه ای اُلگوی جنگ نیابتی را به کار بست، اگر چه در اجرا به گونه خجالت باری مُضحک و کودکانه از آب درآمد. فرستادگان او و نمایندگان آمریکا در اُتاقهای جداگانه از طریق واسطه هایی که گاه روسی، زمانی ترکیه ای، دوره ای عراقی و زمانی دیگر قطری بودند، دیپلُماسی تراز شارلاتانی خامنه ای را مادی می کردند.
باطل شدن بیمه «بازدارندگی»
در دُنیای ذهنی جنگ افروزان حاکم، تاکتیک حیله گرایانه آنها تا ابد می توانست کارساز باشد و آنها می توانند با خیال آسوده کنار بنشینند، از «نعمت جنگ» لذت ببرند و مطمئن باشند که طرفهای خارجی شان نقش آنها را همانگونه می بینند که خودشان مایلند دیده شود.
این شاید طنز تاریخ باشد که از بین همه فاکتورهای خصمانه ای که می توانست حاکمان ج.ا را از پُشت صحنه امن به جلوی صحنه بکشاند، این یک گروه تحت الحمایه، حماس، بود که در هفتُم اُکتبر بازی را بهم زد و به مدار دیگری بُرد که در آن رژیم ج.ا در مرکز درگیری مُستقیم قرار داشت. از این بُرش زمانی به بعد جنگ نیابتی از شیوه غالب پیشبرد مُنازعات به یکی از شیوه ها فروکاست و در کنار آن جبهه دیگری گشوده شد که کارفرما را مُلزم می کرد خود در آن بجنگد. مفهوم این تحوُل در پهنه رویاروییها، از دست دادن بیمه «بازدارندگی» بود که «جبهه مُقاومت»، به مثابه خط ماژینوی رژیم ولایت فقیه، آن را تامین می کرد.
حمله پنجُم آبان اسراییل به تاسیسات نظامی ج.ا در خاک ایران و در دستکم چهار اُستان تهران، ایلام، خوزستان و سمنان تغییر پارادایم درگیریها را به نمایش می گذارد. اسراییل که در نخُستین حمله خود از این نوع در اوایل سال جاری آن را محدود نگه داشته بود، این بار دامنه تهاجُم خود را افزایش داده و با ۱۰۰ هواپیما (به گفته ارتش اسراییل) ۲۰ مرکز نظامی را هدف گرفت. این در حالی بود که اسراییل از حمله به تاسیسات هسته ای و نفتی تنها به دلیل مُخالفت آمریکا پرهیز کرد و آن را به عُنوان ژوکر در دست نگه داشته است.
حمله به حزب الله که از نظر اربابانش کانون «جبهه مُقاومت» شمرده می شود و کشیده شدن درگیریهای نظامی به عُمق خاک ایران، حمله مستقیم به قلب استراتژی چند ده ساله ج.ا برای ایجاد یک خط دفاعی و ضربه گیر است. پیام این حملات به خوبی شنیده شد؛ آنچه که رژیم ج.ا در طول بیش از سه دهه با به فلاکت کشیدن مردُم و ویرانه سازی کشور ساخته بود، در عرض فقط یک سال بر باد رفته است. مرزهای جُغرافیایی «عُمق استراتژیک» تا محدوده قلعه حسن خان و بیدگنه عقب نشسته و به جای گشوده شدن اُفق «از دریای خزر تا دریای مدیترانه»، دروازه های بُن بست استراتژیک به روی «قُدرت (خودخوانده) اول منطقه» گشوده شده است. خامنه ای و شُرکا از یکسو مایل نیستند خطر جنگ مُستقیم با اسراییل را که از نظر توانایی نظامی آشکارا دست بالا را دارد، به جان بخرند و از سوی دیگر به سختی می توانند پس از ایدیولوژی سازی از دُشمنی با اسراییل و لاف زنی و شُعارهای آتشین در این باره، حملات سنگین آن به اندرونی و بیرونی خویش را بی پاسخ بگذارند. واکُنش نشان ندادن نه فقط موجب بُحران در بدنه و پایگاه اجتماعی دستگاه قُدرت می شود، بلکه اتوریته آن در داخل و ادعای رهبری در سطح منطقه را با چالش بُنیادی روبرو می سازد.
در جُستُجوی راه برون رفت
راه حل حاکمان کشور برای خُروج از این بلاتکلیفی، همانگونه ذهنی و توهُم آلود است که ایده های شکست خورده آنها برای بازدارندگی و نشستن کنار آتش با عبای گُشاد! آنها بدون چتر نجات از ارتفاع بُحران پایین پریده اند و در میانه سُقوط شتابان، در پی راه حلی برای برخورد نرم به زمین هستند. در نخُستین باری که آخوند خامنه ای موشکها و پهپادهایش را روانه اسراییل کرد، پیشاپیش آمریکا و اسراییل را از طریق کانالهای مُختلف از اقدام خود آگاه ساخت تا نه تنها از تاثیر حرکت نظامی اش بکاهد، بلکه پالس آشتی جویانه ای هم فرستاده باشد. این در حالی بود که گروه نیابتی آن در لُبنان همچنان در مرزهای شُمالی اسراییل آتش افروزی می کرد و او با تمام توان به تجهیز مالی، تسلیحاتی و سازمانی آن ادامه می داد. همزمان، جنگ سالاران حوثی در یمن نیز با موشکها و آموزش و هدایت رژیم ولایت فقیه، در دریای سرخ و خاک اسراییل وضعیت جنگی را حفظ می کردند. با چنین پیش شرطهایی بدیهی است که ابتکار حاکمان ایران نمی توانست اعتنایی برانگیزد و تغییری به سود آن در روند تحوُلات ایجاد کند.
دُوُمین حمله موشکی به اسراییل نیز نتیجه بهتری نداشت. اگرچه خسارات ناچیز این حمله می بایست همان پیامهای پیشین را در قالبی دیگر ارسال می کرد، اما دوگانگی آشکار سیاست خارجی ج.ا، تاثیر چنین ژستهایی را بر باد می داد.
روشن ترین شاهد تقلا برای یافتن راه حل «نه سیخ و نه کباب» را خامنه ای و چکمه پوشانش پیش و بعد از آخرین حمله اسراییل به تماشای همگان گذاشتند. آنها قبل از این حمله، محرمانه و علنی به طرفهای خارجی پیام فرستادند که اگر تهاجُم اسراییل محدود باشد، پاسُخ نخواهند داد. همزمان وزیر خارجه مُلاها سراسیمه کشورهای خاورمیانه را یکی پس از دیگری زیر پا گذاشت تا آنها را به میانجیگری یا اقدامات موثر برای جلوگیری از پاسُخ نظامی اسراییل تشویق کند؛ تلاشهایی که نتیجه ای در بر نداشت.
پس از حمله اسراییل و در حالیکه حاکمیت یکبار دیگر در تنگنای «تلافی» قرار گرفته، به کشف تازه ای دست یافته و آن اجرای پروژه آن از خاک عراق و با مُشارکت گروههای دست نشانده عراقی است. آخوند خامنه ای به راستی گمان می کند اگر زاویه لوله تُفنگش را تغییر دهد، گُلوله ای که شلیک می کند، معنای دیگر پیدا خواهد کرد. او در این توهم بسر می برد که مُشارکت جریانهای غیر مُستقل و گوش به فرمان، موجب کاهش سهم رژیم اش در ارتکاب موشک پرانی و برخورداری از تخفیف می شود.
گذشته از ماهیت فریبکارانه «تنش زدایی» مُدل خامنه ای، آنچه که ژستها و پیامهای او را بی اثر بجا می گذارد، تغییر اُلگوی مُسلط درگیری در بُحران ج.ا – اسراییل است. دوران «جنگ سایه» از نظر اسراییل به پایان رسیده و برای حرکت در دوران پس از آن، آماده دست زدن به هر ریسکی است. تل آویو مُصمم است که تهدید ج.ا برای خود را به حداقل برساند و کار در این جهت را با تلاش برای نابودی ظرفیتهای آن در غزه و لُبنان آغاز کرده است. بنابراین، مساله این نیست که علی خامنه ای به چه اقدامی دست می زند و به چه حیله ای مُتوسل می شود، مساله این است که اسراییل چه در سر دارد و به کُدام سو چشم دوخته. سناریو را نتانیاهو می نویسد و خامنه ای بازی می کند.
بی دفاع
دُوُمین پاسُخ اسراییل به دُوُمین حمله موشکی ج.ا بسیاری از واقعیتها را در باره سیاستهای شریرانه و بُحران آفرین حاکمان کشور آشکار ساخت. برخلاف ادعاها و توجیهات گزاف چند ده ساله آنها برای مشروعیت بخشیدن به مُداخله گری و تجاوُز در عراق، سوریه، لُبنان و فلسطین و صرف هنگُفت خزانه همگانی به پای آن، جنگ از مرز کشورهای نامُبرده گذشت و مُستقیم وارد خاک کشور شد. خط قرمزهای پُررنگ و پُرهیاهوی «نظام» ابتدا در سوریه، سپس در لُبنان و سر آخر در ایران یکی پس از دیگری زیر پا گذاشته شد، بدون آنکه «سرداران» لاف زن و شکم برآمده و رییس مُتوهم آنان که گاه در نقش مدیوم خودخوانده خدا هم فرو می رود، بتوانند مانع آن بشوند. این بیش از همه یک شکست سیاسی کلان برای استبداد دینی حاکم است که موجودیت خود را با دُشمنی با اسراییل و آمریکا گره زده و بقایش در برابر دُشمن داخلی و دُشمنان خارجی را با میلیتاریسم، جنگهای نیابتی و ایجاد کانونهای بُحران تضمین می کند.
همزمان، اجبار به وُرود به جنگ مُستقیم، حقایقی را نیز در باره توان نظامی واقعی رژیم حاکم روشن کرد. اسراییل بدون مُزاحمت و اقدام موثری برای دفاع از سوی آن، دستکم ۲۰ مرکز و تاسیسات دفاعی مُهم را هدف قرار داد. درماندگی شرم آور رژیم حاکم تا آنجا بود که حتی اهدافی در تهران از دست تهاجُم نظامی اسراییل در امان نماند.
تناقُض گویی دستگاه حاکم در باره این حمله، نمادی از سردرگُمی آن در توضیح ناتوانی خود به پایگاه اجتماعی اش و دفع مردُم مُعترضی است که آن را پاسُخگوی هدر دادن منابع کشور و افکندن آنها به دامن جنگی می دانند که لهیب شُعله های آن دم به دم بالاتر می رود. پایوران سیاسی و نظامی ج.ا ابتدا تلاش کردند دامنه حمله را کوچک و بی اهمیت جلوه بدهند و در این کوشش بیهوده تا آنجا پیش رفتند که برای جلوگیری از انتشار و پخش اخبار فیلتر نشده در این باره، علیه کوشندگان فضای مجازی و شهروند خبرنگاران اطلاعیه های تهدیدآمیز صادر کردند. کمی بعد و زمانی که آشکار گردید تاکتیک پنهان سازی در حقیقت سر زیر برف پنهان کردن است، علی خامنه ای خواستار تعادُل در دُروغگویی شد و تاکید کرد: «نه بُزُرگ نمایی شود و نه کوچک نمایی.»
از اینجا به بعد گُماشتگان وی خبرسازی روی نوع حمله اسراییل و در کنار داستان سرایی در باره «دفاع پدافندها از حریم کشور» را به آزمایش گذاشتند. آنها مُدعی شدند که هواپیماهای اسراییلی موشکهای شان را از خارج از مرزهای ایران شلیک کرده اند و نتوانسته اند وارد خاک ایران شوند. آنان با طرح این ادعا در حقیقت ناتوانی دفاعی رژیم حاکم را دوچندان مُهر می کنند. به این گونه که اگر اسراییل قادر به وارد آوردن ضربات خود بدون نیاز به روبرو شدن با امکانات دفاعی ج.ا باشد، این امر «نظام» را آسیب پذیرتر کرده و آن را با حملاتی روبرو می کند که برای رویارویی با آن حتی گارد دفاعی هم نمی تواند بگیرد. در مورد افسانه «پدافند» نیز تا این لحظه حاکمیت نتوانسته لاشه یک موشک یا حتی مخزن سوخت خالی آن را به عُنوان اثبات ادعایش به نمایش بگذارد. با این همه، سیستم نظامی امنیتی همچنان به راه همیشگی می رود و همچنان مشغول بلعیدن ثروت و داراییهای همگانی به بهانه و برای نقشه های شکست خورده ای است که خسارتهای آن اکثریت مردُم ایران را با خود درگیر و گرفتار کرده است.
برآمد
برای رژیم ولایت فقیه دیگر «عقبه استراتژیکی» وجود ندارد و به همراه آن طرح گران و کمرشکن «بازدارندگی» به کارنامه ناکامیهای آن افزوده شده است. اسراییل تردیدهای غرب در باره پیامدهای نامعلوم جنگ تمام عیار در غزه، وارد آوردن ضربات سنگین و تعیین کننده به نیروی محوری جنگ نیابتی ج.ا یعنی حزب الله لُبنان و همینگونه حمله بی واسطه به اربابان آن را زُدوده است. پیام این تحول روشن است: «نظام» خامنه ای در دسترس است. دستگاه حاکم در همان حال که به گونه مُحتاطانه و پاورچین تهدید بُمب اتُم را پچ پچ می کند، در برابر شرایط تازه ای که در آن قرار گرفته، نه استراتژی و نه گُزینه ای دارد و موج تحولات با آثار سنگین و جُبران ناپذیرش آن را با خود می برد.
منبع: نبرد خلق شماره ۴۸۳، پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ – ۲۱ نوامبر ۲۰۲۴