اسلام ذوالقدرپور
از هم گسیختگی محیط ژئوپلیتیک آسیای جنوب غربی برای برخی قدرتهای بزرگ منطقهای و جهانی، بستری مناسب برای بازی قدرت و هژمونی فراهم کرده است تا بتوانند رقیبان و دشمنان خود را به بهانه آشوبناکی نظام جهانی، تهدید و ناتوان سازند.
این الگوی سیاستگذاری خارجی با یاری سیاست دفاعی و نظامی تقویت شده و بازیگران توانمند را برای یک نمایش قدرت و کسب پرستیژ جهانی تشویق میکند. آسیای جنوب غربی همواره از کانونهای تنش و آشوب ژئوپلیتیک بوده است، راز بقای بازیگران در این منطقه نیز تابع آشوبناکی نظام منطقهای و جهانی است.
حکمرانی مطلوب و سیاستگذاری کارآمد در فضای آشوبناک، بسیار پیچیده و هزینهساز خواهد بود. سیاستگذاری خارجی و سیاستگذاری دفاعی برای گذار از موجهای آشوب به واقعگرایی و دوراندیشی نیازمند است تا در دام آرمانگرایی گرفتار نشود و بقای بازیگر فدای انگارههایی مانند: سازش، تسلیم، خودکفایی و… نشود.
سیاستگذاری خارجی همواره میان همین دوگانههای سازش و مقاومت، تسلیم و نافرمانی، خودکفایی و وابستگی حرکت کرده و گرفتار شده است. انگارههایی که گاه تنها یک برچسپ ننگآور هستند.
در بستر آشوبناک نظام جهانی و آسیای جنوب غربی، باید از آرمانگرایی مانند انزواطلبی، خودکفایی و … دوری کرد. زیرا: «هرگز هیچ جامعهای نمیتواند در خودکفایی کامل و بدون مبادله به حیات خویش ادامه دهد.»
اکنون که ایران با موجی سهمگین از چالشها و بحرانهای روزافزون در منطقه و جهان روبهرو شده، اصرار بر انگارههای آرمانی در سیاستگذاری خارجی بسیار خطرآفرین است.
دوری از شعارزدگی و آرمانگرایی سیاستگذاری خارجی ایران در قالب شعارهایی مانند: «نه سازش – نه تسلیم» را میتوان روزنهای برای گذار از وضعیت بحران ژئوپلیتیک کنونی ایران در منطقه قلمداد کرد که ویژگیهای زیر را داراست:
یکم – راز بقای آرمانی یا انزواطلبی جهانی: شعارگرایی یا شعارزدگی که دارای مؤلفههای بیشماری از آرمانگرایی است در چند دهه اخیر همواره از بنیانهای سیاستگذاری عمومی بهویژه سیاستگذاری خارجی ایران بوده است در شعار «نه سازش نه تسلیم» که از سوی طیفی از شهروندان، کارشناسان، سیاستگذاران و بخشی از ساختار حکمرانی دنبال میشود، قابل مشاهده است.
شعار «نه سازش نه تسلیم» که مترادف با همان شعار «نه شرقی نه غربی» است، در چند دهه اخیر همواره مورد استفاده احساسی و افراطی در سپهر سیاسی و اجتماعی ایران بوده و با درخواستهایی مانند نبرد یا انتقام از رقیبان و دشمنان داخلی و خارجی نیز تقویت شده است.
شعاری مانند: نه سازش نه تسلیم، نبرد با آمریکا. در حالی که برخی کارشناسان و سیاستگذاران ایرانی اصرار دارند تا سیاست «نه سازش نه تسلیم» را مؤلفه بقا و راز بقای ایران در ژئوپلیتیک آشوبناک منطقهای و جهانی برسازی کنند، پیامدهای واقعی این سیاست نشان میدهد که این سیاست تنها یک شعارزدگی آرمانی و زیانبار است که با واقعیت و مؤلفههای ژئوپلیتیک منطقه هیچگونه همخوانی ندارد.
نه سازش نه تسلیم، وقتی با برخی شعارهای تندتر سیاسی تقویت شود، میتواند سیاست خارجی ایران را با بحران انزوا روبهرو و انزواطلبی را بر سیاست خارجی ایران حاکم کند.
دوم – شعارهای برای تنشآفرینی و جنگ: شعارهای انقلابی در سیاستگذاری دفاعی و سیاست خارجی برای تحریک افکار عمومی داخلی و افزایش پرستیژ بینالمللی یا تقویت توان اقتدار و بازدارندگی یک بازیگر طراحی و حمایت میشوند. این رویکرد در نهایت به تقویت یک دولت یاری میرساند.
اما اگر رویکرد آرمانگرایی یک دولت از مسیر تبلیغات فراتر برود و به اصول راهبردی سیاستگذاری خارجی و دفاعی تبدیل شود، آنگاه یک شعار میتواند یک بازیگر نظام بین الملل را ستیزهجوی منطقهای و دوستدار جنگ جلوه دهد، زوال و فروپاشی آن بازیگر را تسهیل کند.
شعار «نه سازش نه تسلیم» ازجمله شعارهایی است که با افزودن جملههایی مانند: «نبرد با آمریکا» یا «انتقام از آمریکا»، بار معنایی بسیار سنگینی در ژئوپلیتیک منطقه و جهان بر ایران وارد میکند.
فشار ژئوپلیتیک «انتقام یا نبرد با آمریکا» سبب میشود تا بخش مهمی از منابع راهبردی ایران برای ستیز و تقابل با ایالات متحده آمریکا خرج شود و در آمادهباش فرسایشی تقابل با آمریکا قرار گیرد.
با وجود تندرویی برخی شهروندان، کارشناسان و رسانهها در مورد استفاده از جمله «نبرد با آمریکا» در پایان شعار «نه سازش نه تسلیم»، حضرت آیتالله خامنهای رهبر ایران در سخنرانی سیامین سالگرد رحلت امام خمینی در 14 خرداد 1398 به صراحت در پاسخ شهروندانی که شعار نه سازش، نه تسلیم، نبرد با آمریکا را سر داده بودند، میفرمایند: «خواهش میکنم توجه کنید. ما حالا بحث «نبرد» را نمیکنیم. بحث «مقاومت» را میکنیم. بحث «نبرد» جداگانه است، من دارم ایستادگی و مقاومت و عقبنشینی نکردن را میگویم. درست توجه کنید.»
اصرار بر شعار نه سازش نه تسلیم نبرد با آمریکا به معنای فراخوان برای تنش و جنگ با آمریکا و تهدید منافع راهبردی آن در منطقه است که واکنش سیاسی و نظامی آمریکا علیه ایران و منافع ایران در منطقه و جهان را سبب شده است، افزایش تحریمهای فراگیر ایران را مشروعیت میبخشد.
سوم – برآمدن ترامپ، همزمانی ترس و امید: سیاستها و اقدامات دونالد ترامپ در دوره اول ریاست جمهوری مانند خروج ایالات متحده آمریکا از توافق برجام و ترور شهید قاسم سلیمانی ازجمله مؤلفههایی است که سبب شد «نبرد با آمریکا» و «انتقام از آمریکا» در شعارهای ایرانیان نمود بیشتری یابد.
اکنون که دوره دوم برآمدن ترامپ در سپهر سیاسی و اجتماعی ایالات متحده آمریکا و نظام جهانی است، دوگانه ترس از سیاستهای ضد ایرانی ترامپ از یک سو و امید به پایان جنگهای منطقهای و اثر مثبت آن بر ایران از سوی دیگر بر افکار عمومی ایران سایه افکنده و سیاستگذاری خارجی مطلوب برای چنین شرایطی را لازم کرده است. سیاستگذاری خارجی مطلوبی که از مسیر شعارزدگی تند «برد با آمریکا و انتقام از آمریکا» نمیگذرد.
دوره سیاستگذاری آرمانگرا در آسیای جنوب غربی و ژئوپلیتیک آشوبناک آن بسر آمده و سیاست خارجی آرمانی و شعاری میتواند به زوال و فروپاشی قدرتهای بزرگ در این منطقه منجر شود. اگر چه برخی شعارها، نمادی از سیاستگذاری خارجی و دفاعی یک بازیگر در نظام بینالمللی هستند، اما تبدیل شعارهای آرمانی و هزینهساز به اصول سیاستگذاری خارجی یا دفاعی یک کشور، سیاستگذاری خارجی را احساسگرا و آسیبپذیر میسازد.
این رویکرد در سیاستگذاری خارجی ایران در چند سال اخیر نمود بیشتری داشته است. شعارهایی مانند «نبرد با آمریکا – انتقام از آمریکا» که در بسیاری محافل سیاسی و اجتماعی ایران و رسانههای دولتی نیز طرح میشوند، میتواند سیاستگذاری خارجی ایران را به بیراهه سیاستگذاری منحرف کند و بقای ایران در نظام منطقهای و جهانی را تهدید کند.
اصرار کنونی برخی کارشناسان، سیاستگذاران و شهروندان بر نبرد با ایالات متحده آمریکا که پیامد تحریک احساسات انسان دوستانه ایرانیان نسبت به مظلومین منطقه و البته احساس غرور ایرانی در مقابل رقیبان و دشمنان است، با واقعیت نظام جهانی و معادلات منطقهای همخوانی ندارد و همانگونه که رهبر ایران در سال 1398 هشدار دادند، نباید ایستادگی در مقابل رقیبان و دشمنان را به جنگ تبدیل کنیم.
در وضعیت آشوبناک کنونی منطقه و جهان که بازی قدرت رقیبان منطقهای ایران را پیچیدهتر و بلکه موفقتر نشان میدهد، اصرار بر جنگ با همه بازیگران نظام جهانی رویکردی اشتباه است.
میانجی قرار دادن دیگر بازیگران یا رقیبان منطقهای برای تبادل پیام میان ایران و آمریکا نیز ریسکهای فراوانی دارد، بنابراین برای گذار از وضعیت بحرانی و آشوبناک کنونی بهتر است سیاست «نه سازش نه تسلیم، مذاکره مستقیم با آمریکا» دستورکار سیاستگذاری راهبردی ایران قرار گیرد.
این الگوی سیاستگذاری خارجی با یاری سیاست دفاعی و نظامی تقویت شده و بازیگران توانمند را برای یک نمایش قدرت و کسب پرستیژ جهانی تشویق میکند. آسیای جنوب غربی همواره از کانونهای تنش و آشوب ژئوپلیتیک بوده است، راز بقای بازیگران در این منطقه نیز تابع آشوبناکی نظام منطقهای و جهانی است.
حکمرانی مطلوب و سیاستگذاری کارآمد در فضای آشوبناک، بسیار پیچیده و هزینهساز خواهد بود. سیاستگذاری خارجی و سیاستگذاری دفاعی برای گذار از موجهای آشوب به واقعگرایی و دوراندیشی نیازمند است تا در دام آرمانگرایی گرفتار نشود و بقای بازیگر فدای انگارههایی مانند: سازش، تسلیم، خودکفایی و… نشود.
سیاستگذاری خارجی همواره میان همین دوگانههای سازش و مقاومت، تسلیم و نافرمانی، خودکفایی و وابستگی حرکت کرده و گرفتار شده است. انگارههایی که گاه تنها یک برچسپ ننگآور هستند.
در بستر آشوبناک نظام جهانی و آسیای جنوب غربی، باید از آرمانگرایی مانند انزواطلبی، خودکفایی و … دوری کرد. زیرا: «هرگز هیچ جامعهای نمیتواند در خودکفایی کامل و بدون مبادله به حیات خویش ادامه دهد.»
اکنون که ایران با موجی سهمگین از چالشها و بحرانهای روزافزون در منطقه و جهان روبهرو شده، اصرار بر انگارههای آرمانی در سیاستگذاری خارجی بسیار خطرآفرین است.
دوری از شعارزدگی و آرمانگرایی سیاستگذاری خارجی ایران در قالب شعارهایی مانند: «نه سازش – نه تسلیم» را میتوان روزنهای برای گذار از وضعیت بحران ژئوپلیتیک کنونی ایران در منطقه قلمداد کرد که ویژگیهای زیر را داراست:
یکم – راز بقای آرمانی یا انزواطلبی جهانی: شعارگرایی یا شعارزدگی که دارای مؤلفههای بیشماری از آرمانگرایی است در چند دهه اخیر همواره از بنیانهای سیاستگذاری عمومی بهویژه سیاستگذاری خارجی ایران بوده است در شعار «نه سازش نه تسلیم» که از سوی طیفی از شهروندان، کارشناسان، سیاستگذاران و بخشی از ساختار حکمرانی دنبال میشود، قابل مشاهده است.
شعار «نه سازش نه تسلیم» که مترادف با همان شعار «نه شرقی نه غربی» است، در چند دهه اخیر همواره مورد استفاده احساسی و افراطی در سپهر سیاسی و اجتماعی ایران بوده و با درخواستهایی مانند نبرد یا انتقام از رقیبان و دشمنان داخلی و خارجی نیز تقویت شده است.
شعاری مانند: نه سازش نه تسلیم، نبرد با آمریکا. در حالی که برخی کارشناسان و سیاستگذاران ایرانی اصرار دارند تا سیاست «نه سازش نه تسلیم» را مؤلفه بقا و راز بقای ایران در ژئوپلیتیک آشوبناک منطقهای و جهانی برسازی کنند، پیامدهای واقعی این سیاست نشان میدهد که این سیاست تنها یک شعارزدگی آرمانی و زیانبار است که با واقعیت و مؤلفههای ژئوپلیتیک منطقه هیچگونه همخوانی ندارد.
نه سازش نه تسلیم، وقتی با برخی شعارهای تندتر سیاسی تقویت شود، میتواند سیاست خارجی ایران را با بحران انزوا روبهرو و انزواطلبی را بر سیاست خارجی ایران حاکم کند.
دوم – شعارهای برای تنشآفرینی و جنگ: شعارهای انقلابی در سیاستگذاری دفاعی و سیاست خارجی برای تحریک افکار عمومی داخلی و افزایش پرستیژ بینالمللی یا تقویت توان اقتدار و بازدارندگی یک بازیگر طراحی و حمایت میشوند. این رویکرد در نهایت به تقویت یک دولت یاری میرساند.
اما اگر رویکرد آرمانگرایی یک دولت از مسیر تبلیغات فراتر برود و به اصول راهبردی سیاستگذاری خارجی و دفاعی تبدیل شود، آنگاه یک شعار میتواند یک بازیگر نظام بین الملل را ستیزهجوی منطقهای و دوستدار جنگ جلوه دهد، زوال و فروپاشی آن بازیگر را تسهیل کند.
شعار «نه سازش نه تسلیم» ازجمله شعارهایی است که با افزودن جملههایی مانند: «نبرد با آمریکا» یا «انتقام از آمریکا»، بار معنایی بسیار سنگینی در ژئوپلیتیک منطقه و جهان بر ایران وارد میکند.
فشار ژئوپلیتیک «انتقام یا نبرد با آمریکا» سبب میشود تا بخش مهمی از منابع راهبردی ایران برای ستیز و تقابل با ایالات متحده آمریکا خرج شود و در آمادهباش فرسایشی تقابل با آمریکا قرار گیرد.
با وجود تندرویی برخی شهروندان، کارشناسان و رسانهها در مورد استفاده از جمله «نبرد با آمریکا» در پایان شعار «نه سازش نه تسلیم»، حضرت آیتالله خامنهای رهبر ایران در سخنرانی سیامین سالگرد رحلت امام خمینی در 14 خرداد 1398 به صراحت در پاسخ شهروندانی که شعار نه سازش، نه تسلیم، نبرد با آمریکا را سر داده بودند، میفرمایند: «خواهش میکنم توجه کنید. ما حالا بحث «نبرد» را نمیکنیم. بحث «مقاومت» را میکنیم. بحث «نبرد» جداگانه است، من دارم ایستادگی و مقاومت و عقبنشینی نکردن را میگویم. درست توجه کنید.»
اصرار بر شعار نه سازش نه تسلیم نبرد با آمریکا به معنای فراخوان برای تنش و جنگ با آمریکا و تهدید منافع راهبردی آن در منطقه است که واکنش سیاسی و نظامی آمریکا علیه ایران و منافع ایران در منطقه و جهان را سبب شده است، افزایش تحریمهای فراگیر ایران را مشروعیت میبخشد.
سوم – برآمدن ترامپ، همزمانی ترس و امید: سیاستها و اقدامات دونالد ترامپ در دوره اول ریاست جمهوری مانند خروج ایالات متحده آمریکا از توافق برجام و ترور شهید قاسم سلیمانی ازجمله مؤلفههایی است که سبب شد «نبرد با آمریکا» و «انتقام از آمریکا» در شعارهای ایرانیان نمود بیشتری یابد.
اکنون که دوره دوم برآمدن ترامپ در سپهر سیاسی و اجتماعی ایالات متحده آمریکا و نظام جهانی است، دوگانه ترس از سیاستهای ضد ایرانی ترامپ از یک سو و امید به پایان جنگهای منطقهای و اثر مثبت آن بر ایران از سوی دیگر بر افکار عمومی ایران سایه افکنده و سیاستگذاری خارجی مطلوب برای چنین شرایطی را لازم کرده است. سیاستگذاری خارجی مطلوبی که از مسیر شعارزدگی تند «برد با آمریکا و انتقام از آمریکا» نمیگذرد.
دوره سیاستگذاری آرمانگرا در آسیای جنوب غربی و ژئوپلیتیک آشوبناک آن بسر آمده و سیاست خارجی آرمانی و شعاری میتواند به زوال و فروپاشی قدرتهای بزرگ در این منطقه منجر شود. اگر چه برخی شعارها، نمادی از سیاستگذاری خارجی و دفاعی یک بازیگر در نظام بینالمللی هستند، اما تبدیل شعارهای آرمانی و هزینهساز به اصول سیاستگذاری خارجی یا دفاعی یک کشور، سیاستگذاری خارجی را احساسگرا و آسیبپذیر میسازد.
این رویکرد در سیاستگذاری خارجی ایران در چند سال اخیر نمود بیشتری داشته است. شعارهایی مانند «نبرد با آمریکا – انتقام از آمریکا» که در بسیاری محافل سیاسی و اجتماعی ایران و رسانههای دولتی نیز طرح میشوند، میتواند سیاستگذاری خارجی ایران را به بیراهه سیاستگذاری منحرف کند و بقای ایران در نظام منطقهای و جهانی را تهدید کند.
اصرار کنونی برخی کارشناسان، سیاستگذاران و شهروندان بر نبرد با ایالات متحده آمریکا که پیامد تحریک احساسات انسان دوستانه ایرانیان نسبت به مظلومین منطقه و البته احساس غرور ایرانی در مقابل رقیبان و دشمنان است، با واقعیت نظام جهانی و معادلات منطقهای همخوانی ندارد و همانگونه که رهبر ایران در سال 1398 هشدار دادند، نباید ایستادگی در مقابل رقیبان و دشمنان را به جنگ تبدیل کنیم.
در وضعیت آشوبناک کنونی منطقه و جهان که بازی قدرت رقیبان منطقهای ایران را پیچیدهتر و بلکه موفقتر نشان میدهد، اصرار بر جنگ با همه بازیگران نظام جهانی رویکردی اشتباه است.
میانجی قرار دادن دیگر بازیگران یا رقیبان منطقهای برای تبادل پیام میان ایران و آمریکا نیز ریسکهای فراوانی دارد، بنابراین برای گذار از وضعیت بحرانی و آشوبناک کنونی بهتر است سیاست «نه سازش نه تسلیم، مذاکره مستقیم با آمریکا» دستورکار سیاستگذاری راهبردی ایران قرار گیرد.