…. در شرايط کنونی هر مبارزه سياسی به ناچار بايد بر اساس مبارزه مسلحانه سازمان يابد و تنها موتور کوچک مسلح است که میتواند موتور بزرگ تودهها را به حرکت درآورد. شرايط ذهنی انقلاب در طی عمل مسلحانه به کمال شکل خواهد گرفت، پيشرو واقعی، پيشروئی که پيوند عميق با تودهها دارد و قادر به برانگيختن و هدايت وسيع توده باشد تنها در طی عمل مسلحانه، در جريان کار سياسی-نظامی میتواند به وجود آيد. بله در آغاز، خونريزی و دردی که عمليات پيشرو مسلح برای تودهها عرضه میکند، تروری که رژيم به راه میاندازد ممکن است يک موضعگيری منفعل در ميان تودههائی که با عمليات چريکی از نزديک تماس دارند، ايجاد کند. اما همينکه پيشرو مسلح پا گرفت و توانست ضربههايی چه سياسی، چه نظامی، چه مادی و چه معنوی به دشمن وارد کند، راه مبارزه به تدريج برای تودهها روشن میشود. آنها درمیيابند که انقلاب آغاز شده و رشد و پيروزی آن به حمايت آنها بستگی دارد. به قول دبره، کسب حمايت تودهها چندان آسان نيست اما همين که به دست آمده و هر جا که به دست آمده موجب شگفتی شده است…..
….. ريشههای عميق اعتقادات مذهبی، تسليم در برابر وضع موجود و توکل به يک نيروی برتر که در آغاز به علت ضعف بشر در برابر نيروهای طبيعت به وجود آمده است، در اثر ضعف مردم در برابر قدرتهای حاکم بيش از پيش تقويت شده است. اين اعتقادات ريشهدار را با حرف نمیتوان عوض کرد و قدرت سرکوبکننده موجود را با کلمات نمیتوان به مبارزه طلبيد. تودهها را نمیتوان با تبليغ سياسی صرف به مبارزه کشانيد. اين طوری نمیتوان آنها را به شکستناپذير بودن خودشان، به پيروزی محتوم متقاعد کرد. در بنبستی که تودهها در برابر آن قرار دارند، تنها عمل مسلحانه میتواند شکاف وارد آورد. امکان نابودی قدرت سرکوبکننده را در عمل بايد نشان داد. پيشرو مسلح بايد از خود قدرت نشان دهد تا تودهها را به قدرت خود متقاعد کند…..
….. اگر شرط کشاندن تودهها و منجمله پرولتاريا به مبارزه، خود مبارزه مسلحانه است آيا اين مبارزه مسلحانه بايد هدف خود را فقط پرولتاريا قرار دهد يا بايد بر تمام تودهها تکيه کند؟ آيا عمل و تبليغات انقلابی نبايد از تودهایترين شکلش آغاز شود؟ اگر حزب پيشاهنگ در طی مبارزه به وجود آيد چه اشکالی دارد که رابطه صوری با پرولتاريا نيز در طی جنبش مسلحانه ايجاد گردد؟ آيا در خود مبارزه مسلحانه نيست که طبقه کارگر نقش شايسته خود را در مبارزه ضدامپرياليستی به عهده خواهد گرفت؟…..
….. بايد از خود بپرسيم که چرا احزاب کمونيست خاورميانه تبديل به سازمانهايی پوچ و جدا از تودهها شدند؟ بايد از خود بپرسيم که چرا رهبری مبارزه ضدامپرياليستی در اين منطقه (هنوز بطور عمده) به دست خردهبورژوازی است؟ آيا اين کودتاها که پارهای از آنها تا حدودی توانستند تودههای وسيعی را در يک مبارزه ضدامپرياليستی بسيج کنند، نشان نمیدهند در شرايطی که مسئله سرنگونی قدرت حاکمه در دستور روز بوده است، احزاب کمونيست اين منطقه در چنان وضعی به سر میبردند که گوئی هنوز سالها راه است تا مسئله تسخير قدرت دولت مطرح شود…..
…. تمام گروههای انقلابی که وظايف انقلابی خويش را بازشناختهاند میبايست به هر شکل که میتوانند با کار نظامی خود به دشمن ضربه وارد کنند و نيروهای دشمن را پراکنده سازند. دشمن را افشا کنند و تودهها را آگاه سازند. اينکه هر گروه بدين منظور چه شيوهای را برگزيند صرفاَ با توجه به يک رشته حقايق تکنيکی و تاکتيکی مشخص میشود…..