ماهنامه خط صلح – مرخصی چند روزه­‌ای که به‌علتی نامعلوم (بدون درخواست شخصی) به‌من داده شد فرصتی بود تا به محض خروج از زندان اوین،‌ چهره‌ی جدید تهران را پس از حدود یک‌سال و چند ماه ببینم. این چهره‌ی جدید مربوط به ساختار عمرانی و شهری نبود، چون تهران از این لحاظ تغییر زیادی نکرده بود، به‌جز این‌که به‌لطف مدیریت درخشان جناب شهردار، اندکی ویران‌تر و مخروبه‌­تر به‌نظر می‌­رسید. آن‌چه برایم جالب توجه بود، چهره‌ی مدرنی بود که به‌وسیله‌ی پوشش مردم در عرصه‌ی عمومی شهر دیده می‌شد؛ از مردان شلوارک­‌پوش گرفته تا زنانی که در عین وقار و آراستگی، چیزی به‌عنوان پارچه برای پوشاندن موهایشان به همراه نداشتند. در واقع زنان را از روی نوع پوشش می‌­شد به چند دسته تقسیم کرد:

۱- زنانی که هیچ‌چیز (حتی کلاه) بر سر ندارند.

۲- زنانی که شال یا روسری‌شان برای روز مبادا بر روی شانه افتاده است.

۳- زنانی که معلوم است شاغل در ادارات دولتی هستند و مقنعه‌­ای رسمی بر سر دارند ولی از انبوه موهایی که از دور و برش بیرون زده، مشخص بود در زمان عدم اشتغال، به شکل دو دسته قبل رفت و آمد می­‌کنند.

۴- زنانی که به‌صورت نصفه نیمه حجابی بر سر دارند (مانند آن‌چه قبل از وقایع سال ۱۴۰۱ در میان مردم رواج داشت).

۵- زنانی که محجبه هستند ولی نه به سفت و سختی همتایان چادری‌شان.

۶- زنانی که حجاب سفت و سختی شامل مقنعه و چادر به‌سر دارند.

اما نکته‌ی زیبا و قابل توجه این بود که کسی کاری به کسی نداشت. نه محجبه‌­ها به بی‌­حجاب‌ها تذکر می‌­دادند و نه بی­‌حجاب‌ها به محجبه‌­ها متلک می­‌گفتند. ظاهراً پس از عبور از بحران‌های موقتی که توسط حاکمان دامن زده شده بود و یک دوقطبی کودکانه بین محجبه‌ها و غیرمحجبه‌ها به‌وجود آمده بود، حالا دیگر هر دو طیف با هم کنار آمده بودند و بدون هیچ مشکلی از کنار هم عبور می‌­کردند.

جالب این‌که در روز جمعه‌­ای که نماز و مراسمی پر از تبلیغات خاص، به مناسبت کشته‌شدن رهبر حزب­‌الله لبنان برپا شده بود، به یک دورهمی دوستانه دعوت شده بودم در کافه­‌ای حوالی میدان هفت تیر. وقتی در ترافیک اتومبیل‌هایی که اکثراً از شکل و شمایلشان معلوم بود حامیان متعصب حکومتی هستند، مانده بودم، به این فکر افتادم زنان و دختران حاضر در این دورهمی، با چه برخوردی از سوی این افراد مواجه خواهند شد، ولی نگرانی‌­ام بی­‌مورد بود. پایان دورهمی بر حسب اتفاق با پایان مراسم نماز همزمان شد. همراه با دوستانی که قریب به اتفاقشان هیچ حجابی بر سر نداشتند به سوی اتومبیل‌هایمان ­رفتیم، در کمال تعجب دیدم که هیچ برخورد و حتی تذکری از سوی آن جماعت شدیداً باحجاب، با این اقلیت بی‌­حجاب صورت نگرفت و همه‌چیز به‌صورت متمدنانه‌­ای پایان یافت.

این وسط می‌­ماند حکومتی که ظاهراً به شکل بچه‌گانه‌­ای نمی‌­خواهد این میزان مدارای مدرن مردمی را دریابد و بپذیرد. همان‌طور که سابق بر این نیز درباره‌ی ویدئو و ماهواره چنین کرد و پس از کلی بگیر و ببند، مجبور شد با این پدیده­‌های عادی و روزمره کنار بیاید و حتی در فیلم و سریال‌هایی که حالا مجوزش را صادر می­‌کند، به نمایش مضحک آن ایام که کشف ویدئو و دیش ماهواره می­‌توانست جریمه‌ی نقدی و حتی شلاق به همراه داشته باشد، بخندد.

این نمایش کمدی البته الان هم ادامه دارد. به‌عنوان مثال گاهی بر در و دیوار کافه‌­ها و رستوران‌ها نوشته­‌هایی ملتمسانه دیده می­‌شود که صاحب مغازه‌ی بینوا نوشته است: «به‌علت چند بار پلمب‌شدن محل کسب، خواهشمندیم [بخوانید: التماس می‌­کنیم] حجاب اسلامی را رعایت فرمایید». البته منظور از «حجاب اسلامی» مندرج در این گونه نوشته­‌ها، همان شال فرمالیته‌­ای است که موی زیادی را نمی­‌پوشاند ولی موجب جلوگیری از نقره‌­داغ شدن صاحب کسب‌وکار می‌شود. وگرنه که «حجاب اسلامی» واقعی همان چادر و مقنعه‌­ای‌ست که مطمئنم دیگر کسی از مشتریان این جور جاها انتظار رعایتش را ندارد.

حالا با تجربه‌ی این مرخصی کوتاه مدت، حسی دوگانه دارم. نمی‌­دانم از زیستن در کنار مردمی که چنین متمدنانه، اختلاف نظر و عقاید خود را پذیرفته‌­اند و با هم به مدارا رسیده‌­اند، افتخار کنم و یا تاسف بخورم به حال حکومتی که چنین از عرف روزمره‌ی مردمش عقب مانده و بر طبلی توخالی می­‌کوبد که صدای گوش‌خراش و ناموزونش دیگر حتی برای حامیان حکومتی­‌اش نیز جذاب و شنیدنی نیست.

توضیح:
نوید میهن‌دوست، کارگردان و نویسنده، در زندان اوین محبوس است. نویسنده مشاهدات و نظرات شخصی خود را در این یادداشت کوتاه بازتاب داده است.