در جهانِ بی ثبات سیاست، که بدون جبهه بندی مفهوم ندارد، واژه ها در گفت‌وگو فقط پل نمی زنند، بلکه ابزار میدان نبرد است. بویژه وقتی که فاشیسم دینی همه پل ها را بین خود و مردم خراب کرده است! در این میدان هیچ واژه‌ای خنثی نیست و هیچ اصطلاحی بی‌طرف نمی‌ماند. آنجا که صداقت هزینه دارد، واژه‌ها یا می‌جنگند، یا می‌گریزند. در این صورت، انتخاب کلمات، خود انتخاب جبهه است.

در میانه‌ی این میدان، بخشی از نیروهای اپوزیسیون جمهوری‌خواه ایران، واژه‌ی «گذار» را مدام آرایش می کنند! جایگزینی برای «براندازی»، و سرنگونی . یا شاید بهتر است بگوییم: پوششی برای پنهان‌سازیِ مواجهه‌ی صریح با قدرت. البته گفته اند استراتژی شان خشونت‌پرهیزی است و می خواهند با کار مدنی از رژیم عبور کنند، و از تندی زبان هراس دارند. اما پرسش اینجاست که این زبانِ نرم و ملایم، با که سخن می‌گوید؟ برای که خودش را سانسور می کند؟ کدام خواسته را می خواهد دور بزند؟پاسخ روشن است، خواست مردم هم روشن است. خواست حاکم ستمگر هم روشن است. تعریف اینکه واژه “گذار” دقیقا کجا ایستاده است قبل از اینکه هنر کلام نیاز داشته باشد، به صداقت گویند نیاز دارد.!

واژه‌ای چون «گذار» ذاتاً بار معنایی خنثی و انتقالی دارد؛ اما وقتی در زمینه‌ای چون مقابله با یک نظام فاشیستی دینی به‌کار می‌رود، بلافاصله باید این پرسش را پیش بکشد: گذار از کجا؟ به کجا؟ با چه نیروهایی؟ و چه ابزاری ؟ چگونه؟ و با چه طرحی؟ اگر این واژه به‌جای این‌که راه را روشن کند، صرفاً فضای بحث را آرام‌تر کند، در حقیقت داریم با یک واژه‌ی بی‌اثر در لباس واژه‌ای استراتژیک مواجه می‌شویم. در فلسفه‌ی عمل سیاسی، همواره تاکید شده که زبان استراتژیک باید به «نقشه‌ی عمل» منجر شود.

وقتی نقشه گذار را مشخص نمی‌کنیم، ناخواسته وضعیت موجود را تثبیت می‌کنیم. وقتی نقشه و ابزار غایب است، خود واژه تبدیل به ابزار توهم می‌شود. بی‌عملیِ سیاسی در لباسی از زبانِ نرم، بزرگ‌ترین خدمت به ماشین قدرت است؛ چون به مردم  وانمود می‌کند که کاری در حال انجام است. خشونت پرهیزی و گذار وقتی به جزئیات نمی پردازد، معنایش این است که دستش خالی است و برای فرار از رادیکالیسم است. نتیجه اینکه گذار بدون نقشه، انتقال قدرت نیست، تداوم قدرت حاکم ستمگر است.

وقتی به جای براندازی، گفته می‌شود خواهان “گذار” هستیم، اما بلافاصله توضیح داده نمی‌شود که گذار دقیقاً از چه مکانیزم‌هایی عبور خواهد کرد؟ چه فشارهایی؟ چه ظرفیت‌هایی؟ چه حمایت‌هایی؟، در واقع، با نوعی «شعار بدون پشتوانه» مواجهیم. اگر «گذار» نه نقشه دارد، نه ابزار، نه ظرفیت، نه نیرو، و نه حتی تصویری از نسبت مردم با ساختار قدرت، آن‌گاه از استراتژی، تنها یک پوست باقی می‌ماند. و سکوت در برابر جزئیات، خودش یک پاسخ سیاسی‌ست حامل پیام است. پیام این است: یا نمی‌دانیم، یا نمی‌خواهیم بگوییم، یا نمی‌خواهیم عمل کنیم.

میشل فوکو زمانی هشدار داد. (1) «قدرت تنها در سرکوب نیست؛ در شکل دادن به زبان مخالفت نیز هست. وقتی گفتمان مخالف را مهندسی کردی، خودِ مخالفت را مهار کرده‌ای.» و اکنون، گفتمانی در حال شکل‌گیری است که خشم را تلطیف می‌کند، مطالبه را لاغر می کند، و نیزه مبارزه را در زرورق لطافت، کند و غیر برا  میکند.  واژه‌ی «گذار» – هرچند در ظاهر، تصویر عبوری آرام و بی‌هزینه است – در عمل، آدرس نادرستی‌ست که مسیر خیزش را به کوچه‌ی “تعارف” می‌کشاند. به فاشیسم دینی تعارف می کند. گذار، وقتی برای عبور از روی حاکم ستمگر دچار لکنت است، خقیقت را نمی تواند بگوید، و زبان مردم را نیز دچار لکنت می کند!

آنچه مردم می خواهند نه آرایشِ کلمات، که آرایشِ صفوف مبارزه است. آنان که جان داده‌اند، به دنبال واژه‌هایی نمی‌گردند که مبادا «خشن» به گوش برسند. خواست مردم، همان است که همیشه بوده: پایان رژیم، سرنگونی و براندازی.

گرامشی (2)در خوانشی روشن می‌گوید: «سلطه، تنها با زور برقرار نمی‌ماند؛ گاه با رضایتِ ساختگی، با زبانی که حتی مخالف هم در آن حرف می‌زند، بازتولید می‌شود.»

و این دقیقاً همان‌جاست که «گذار»، بی‌آنکه بخواهد، بدل می‌شود به پناهگاه قدرت. چون آن که از خشونت فاشیسم می‌هراسد، معمولاً حقیقت فاشیسم را یا روایت نمی کند یا از خشونتش می کاهد و یا به‌نرمی روایت می‌کند.
خشونت‌پرهیزی، در قبال فاشیسم، فقط میدان را برای تداوم وضع موجود باز می‌گذارد. این راه نه به تحول، که به تأخیر می‌انجامد؛ بارز نکردن خشم، یعنی تأخیر در عمل، و در نتیجه تأخیر در رهایی از ستم .

هربرت (3)مارکوزه با دقتی بیشتر نوشته بود:

«زبان در جامعه‌ی سرکوب‌گر، نه برای بیان خشم، بلکه برای کنترل آن ساخته می‌شود.»

وقتی از «براندازی» و سرنگونی پرهیز می‌شود، نه به دلیل تاکتیک، بلکه به عنوان نرم کردن گفتمان، آنجا که به توده مردم فراخوان داده می شود، واژه به ابزار تخدیر تبدیل می‌شود، نه آگاهی.

واژه‌ها همه‌شان ابزارند. اما تجربه نشان داده: ابزار هر عرصه مناسب همان عرصه است. وقتی کاربرد واژه را تغییر می‌دهی، سرنوشت‌شان را هم تغییر داده‌ای. واژه‌ی سرنگونی و براندازی در میدان مبارزه با فاشیسم وقتی به «گذار» بدل می شود به اسم رمز “بزدلی” تغییر ماهیت می دهد و چشمک به فاشیسم می زند که من با سرنگونی طلب ها و براندازان نیستم! پس حساب من را از آنها جدا کن!  نه تنها بار تغییر را سبک نمی‌کند، بلکه مقاومت را از پشت خالی می‌کند.

فرانتس فانون (4) که فاشیسم استعماری را زندگی کرد، نوشت:

«استعمارگر از تو می‌خواهد زبانت را تغییر دهی، چون می‌داند زبان، سلاح توست.» زبانی که از صدای مردم، تنها نجابت را وام می‌گیرد، اما خشم مشروع را سانسور می‌کند، در واقع نه زبان مردم، که زبانِ میانجیگری است . میانجی‌ای میان ستمدیده و ستمگر.

کارل مارکس (5)گفته بود:

«حاکمان، همان طور که ابزار سلطه را دارند ابزار فکری سلطه را هم دارند؛ و گاه مخالفان، دقیقاً با همان زبان فکر می‌کنند.»  بنابراین، اولین گام در هر جنبش رهایی‌بخش، بازپس‌گیری واژگان است. زبان مبارزه باید بتواند قدرت را به چالش بکشد، نه آن‌ را دور بزند. وقتی ما از سر ملاحظه، از واژگان خود عقب‌نشینی می‌کنیم، از مبارزه عقب افتاده‌ایم. و هیچ انقلابی با واژه‌هایی که از پیش دندان‌شان کشیده شده، به سرانجام نمی‌رسد.
واژه، اگر در برابر فاشیسم شمشیر برا نباشد، در حقیقت به او اجازه و مهلت استمرار داده ایی.

گذار، وقتی “گذار” حقیقی است که از دل خیزش باشد، که پشت‌گرم به سازمان‌یافتگی، فشار اجتماعی، و حضور میلیونی مردم در کف خیابان باشد. در آن صورت  می‌تواند واژه‌ای رهایی‌بخش باشد. اما اگر به جای مردم ، نیروی سرکوب و دندان حاکم ستمگر برای دریدن مردم در میدان باشد، ترجمه‌ای از ترس است، نقاب زبانی‌ست بر چهره‌ی تذبذب و تزلزل سیاسی. اگر بخواهیم حقیقت را صریح، و مبارزه را صریح‌تر بیان کنیم، اینکه: در زمانه‌ی فاشیسم، واژه‌ها یا می‌جنگند، یا تسلیم‌اند. واژه های خنثی متاثر از رعب فاشیسم هستند.

 

نعمت فیروزی19 خرداد404 برابر با 9 ژوئن2025

 

پاورقی:

  1. میشل فوکو، قدرت/دانش: مصاحبه‌ها و نوشته‌های برگزیده ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۷.
  2. آنتونیو گرامشی، گزیده‌هایی از دفترهای زندان،.
  3. هربرت مارکوزه، انسان تک‌ساحتی،.
  4. فرانتس فانون، پوست سیاه، نقاب سفید،.
  5. کارل مارکس، ایدئولوژی آلمانی، (نوشته شده در سال‌های ۱۸۴۵–۱۸۴۶).