رجزخوانی های سرداران سپاه در مقابله با هر تهدیدی، سهم خواهی امارات از جزایر استراتژیک در خلیج فارس، شیرشدن جمهوری آذربایجان برای محاصره اقتصادی ایران، با چشمک های عیان و پنهان روسیه و ترکیه، ایران را خواسته یا ناخواسته به سوی کوچکتر شدن و تهدید منافع ملی، از جنس معاهده های گلستان و ترکمنچای سوق می دهد. سرداران سپاه که عنان خامنه ای، سیاستمداران، و رسانه ها را در دست دارند، ممکن است که «فتحعلی شاه»وار که در مصاف طولانی 25 ساله با امپراتوری روسیه شکست خورد، سالها با «شیطان بزرگ» مصاف کرده و تعداد بسیاری از جوانان مملکت را به کشتن بدهند، اما نتیجه «جنگ» یکی خواهد بود. منابع گازی/نفتی در جنوب، جایگاه ژئوپلیتیکی ایران، و در منتهی الیه تمامیت ارضی ایران دچار دگرگونی همیشگی خواهد شد…. اپوزیسیون سرنگونی طلب رادیکال، متاسفانه، دچار اشتباه محاسبه دیگری شده و ظاهرا به این نتیجه رسیده که پس از سرنگونی، این «از دست رفته ها» باز پس گرفته می شود، و فعلا باید روی سرنگونی تمرکز کرد. اگر سلسله قاجار، پهلوی و آخوندی توانست ارمنستان، گرجستان، داغستان، جمهوری آذربایجان، نخجوان، و یا بحرین را به خطه ایران بازگردانند، نیروهای انقلابی حاکم بر آینده ایران هم خواهند توانست جزایر سه گانه، میدان نفتی آرش، راهیابی به بازار جهانی از مسیر شمال را به ایران بازگردانند…. با اتخاذ مواضع درست دیپلماتیک، همسایگان ایران را باید متوجه کرد که مخالفت خصمانه اپوزیسیون با نظام مذهبی-فاشیستی، مترادف با اهمیت ندادن به منافع ملی کشور نیست. همسایگان ترک و عرب و روس، (و همچنین چین) هم باید متوجه این پیام بشوند که به پا خاستن به هنگام شنیدن سرود ملی، تنها بخش نمادین از میهن پرستی اپوزیسیون است، و کارنامه عملیاتی 6 دهه گذشته حاکی از تفاوت فاحش بین سلسله های قاجار، پهلوی، آخوندی، و نیروهای رادیکال سرنگونی طلب است. باید در چنین برهه هایی از تاریخ، با موضعگیری های بجا، برای خلق ستمدیده به روشنی روز مشخص شود که نیروی رادیکال از تبار «آرش و کاوه»، ستار و مصدق است، و نه فتحعلی و رضا خان.