جهانگیر محمودی نژادیان
سخنان مقام معظم رهبری ‌در هفته بسیج ‌نکات برجسته ‌و حکیمانه‌ای داشت که ‌نگارنده ‌با توجه ‌به ‌اهمیت ‌آن ‌و وظیفه خویش ‌در حد توان ‌کوشش نموده ‌در دو نوشتار پیشین، تحت عنوان «حکمرانی ‌خوب ‌از منظر مقام ‌معظم ‌رهبری ‌در تقابل با آنارشیسم ‌و ‌‌دیکتاتوری» و «دموکراسی ‌ضامن ‌ویژگی‌های ‌رهبری و اجرای دین» توضیحاتی ‌بیان ‌نماید‌. ‌‌در این ‌نوشتار نیز به ‌توضیح ‌درباره آنارشیسم ‌و ‌‌زیان‌ها و خطرات ‌و ‌‌زمینه‌هایی ‌که ‌برای ‌کشور و نظام ‌اسلامی ‌در پی ‌دارد، پرداخته ‌و کوشش می‌کنم تا به ‌تبیین ‌این ‌پدیده ‌و ‌‌اثرات ‌آن ‌بپردازم‌. ‌آنارشیسم ‌صرفا ‌یک ‌عمل ‌و ‌‌نتیجه ‌مانند اغتشاش ‌و ‌‌به ‌هم ‌ریختن ‌کشور نیست ‌بلکه ‌زمینه‌های ‌فکری، فلسفی ‌و ‌‌سیاسی در بطن ‌خویش ‌دارد که ‌باید بررسی ‌و ‌‌شناخته ‌شوند‌. ‌لذا در ذیل ‌به ‌بررسی ‌زمینه‌های فکری ‌و ‌‌فلسفی ‌و ‌‌سیاسی ‌آن ‌مي‌پردازم‌.
معنای آنارشیسم
آنارشیسم ‌درلغت ‌به ‌معنای ‌نفی ‌و ‌‌مخالفت ‌با هر گونه ‌سروری ‌و ‌‌حکومت ‌بر مردم ‌است‌. ‌واژه آنارشیسم ریشه در زبان یونانی دارد و تركیبی از (archos) به معنی سرور، سر، رئیس و حكومت و پیشوند (an) برای منفی كردن می‌باشد‌. ‌پس می‌توان سروری‌‌ستیزی یا حكومت ‌ستیزی را معادل‌های مناسبی برای این واژه دانست و از لحاظ لغوی آنارشی به معنی «بی‌حکومتی» است [هیوود، اندرو؛ مفاهیم کلیدی در علم سیاست، ترجمه‌ي حسن سعید کلاهی و عباس کاردان، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1385، ص57‌.]‌. ‌آنارشیسم در اصطلاح، جنبش‌ و نظریه‌ای سیاسی است كه عقیده دارد مرجعیت و قدرت سیاسی در هر شكلی نالازم و ناپسند است؛ لذا خواهان بر افتادن هرگونه دولت و جایگزینی انجمن‌های آزاد و گروه‌های داوطلب به‌جای آن است؛[ بیات، عبدالرسول؛ فرهنگ واژه‌ها، قم، موسسه‌ اندیشه و فرهنگ دینی، چاپ اول، 1381، ص18‌.‌]
زیرا مسلك آنارشیسم، ‌حكومت را تنها موجب مصیبت‌ها و بدبختی‌های مردم می‌داند‌. آنارشیسم در فاصله سال‌های 1840 تا 1870م شكل گرفت و در كشورهای اسپانیا، ایتالیا، سوئیس، فرانسه، اتریش، هلند، و برخی كشورهای آمریكای لاتین رواج یافت‌. ‌اصطلاح آنارشیسم را نخستین‌بار «پرودون» (poroudhon)، فیلسوف فرانسوی به كار برد‌. [پازارگاد، بهاء‌الدین؛ مكتب‌های سیاسی، تهران، اقبال، بي تا، ص 33‌.‌‌] «پرودون» معتقد بود كه با انهدام مالكیت خصوصی و دولت، انسان‌ها آزاد می‌شوند و به برابری دست می‌یابند؛ پس از پرودون، «باكونین» و «كروپوتكین» روسی و «كراو» فرانسوی طرح جامعه‌ای فارغ از اجبار و زور را ریختند‌. آنارشیسم، ایدئولوژی ‌سیاسی ‌است با این اعتقاد بنیادی كه دولت باید برافتد و جامعه با شیوه‌ای داوطلبانه، بی‌توسل به زور و قدرتی سركوب‌گر سازمان یابد؛ چرا که آنها اعتقاد دارند دولت شیطانی است، زیرا به‌عنوان منبعی از اقتدار قهری، اجباری و مطلق و نفی ‌کننده‌ اصول آزادی و برابری و نیز استقلال شخصی ‌نامحدود است که در کانون تفکر آنارشیستی قرار دارد‌. ‌از این‌رو، دولت ونهادهای حکومتی وقانون همگی ‌فاسد وفسادکننده هستند‌. [هیوود، اندرو؛ پیشین، ص 57]‌. ماجرا از این قرار بود که ‌پس از معاهده ‌و ‌‌ستفالیا فلسفه‌های ‌گوناگون سیاسی ‌و حقوق ‌اساسی ‌به ‌وجود آمد‌. ‌زیرا پس از این معاهده ‌پادشاهان ‌و ‌‌سلاطین ‌دیگر مالک ‌سرزمین‌ها وجان و مال وناموس ‌مردم ‌به ‌شمار نمی‌آمدند، تلقی ‌خاصی ‌که ‌عقیده ‌داشت ‌حکومت ‌و ‌‌سیاست ‌و ‌‌همه ‌چیز کشور و مردم ‌متعلق ‌به ‌پادشاه ‌است‌. ‌این ‌روش ‌که ‌کم ‌و ‌‌بیش ‌در دوران ‌پادشاهان ‌در ایران ‌نیز ‌حاکم ‌بود ‌به ‌نام «دولت قدیم» ‌شهرت ‌داشت‌. ‌‌
پس از معاهده وستفالیا که ‌به ‌تعیین ‌حدود ‌و ‌‌مرزها در کشورها پرداخت، ‌این ‌باور را قوت ‌بخشید ‌که ‌مالکیت ‌سرزمینی ‌که ‌در چارچوب ‌این ‌حدود ومرزها ‌قرار ‌دارد به ‌مردم ‌ساکن ‌در این ‌کشورها (از هر قوم ‌و ‌‌قبیله ‌و ‌‌مذهبی) تعلق ‌دارد‌. ‌یعنی ‌از این ‌به ‌بعد مالک سرزمین‌ها ومردم ‌پادشاهان ‌و ‌‌سلاطین ‌نیستند بلکه ‌هر کس ‌در کشور حکومت ‌مي‌کند به ‌نمایندگی ‌و ‌‌از طرف ‌مردم ‌حق ‌حکومت ‌کردن ‌دارد، زیرا ‌مالک ‌سرزمین‌ها مردم ‌هستند ومالک ‌حق ‌دارد که ‌تعیین ‌کند ‌چه ‌کسی حکومت ‌کند و چگونه ‌حکومت ‌کند که ‌منافع ‌و ‌‌خواسته‌های ‌مردم ‌پیاده ‌شود‌. ‌برهمین ‌پایه ‌بود ‌که ‌دیدگاه‌ها‌یی ‌حول ‌محور فلسفه ‌سیاسی ‌و ‌‌حقوق ‌اساسی ‌از جانب ‌فیلسوفانی ‌چون ‌ژان ‌ژاک ‌روسو، منتسکیو، هگل، توماس‌هابز، پرودون، مارکس ‌و ‌‌غیره ‌برای ‌ایجاد حکومتی ‌که ‌موافق ‌با خواست ‌و ‌‌منافع ‌مردم ‌باشد، به ‌وجود آمد‌.
بنابراین ‌مالکیت ‌و ‌‌خواست ‌و ‌‌منافع ‌مردم ‌اساس ‌و ‌‌بنیاد ‌این ‌دیدگاه‌ها‌ بود‌. ‌با این ‌هدف ‌واحد، ‌اما ‌دیدگاه‌ها بسیار مختلف ‌و ‌‌متفاوت ‌و ‌‌متضاد
بود‌.
‌شاید عملکرد امثال ناپلئون ‌و ‌‌دیگران ‌در کشورهای ‌غربی باعث ‌شد که ‌دیدگاه‌های امثال توماس‌هابز (که ‌انسان را گرگ انسان ‌مي‌دانست) ‌و ‌‌هگل ‌که ‌دولت را به مرحله الوهیت ‌و ‌‌خدایی ‌رسانده ‌بود و در نتیجه ‌دولت وحکومت ‌را ضروری ‌مي‌دانستند به ‌علت ‌خشونت‌ها و جنگ‌ها ‌بسیار اسبابی ‌را فراهم ‌کنند که ‌اندیشمندانی ‌مانند پرودون ‌را وادار کند که ‌با اصل ‌دولت ‌(به ‌خاطر اجرای ‌خواست ‌و ‌‌منافع مردم) مخالفت ‌نماید‌.
در تعیین ‌ویژگی‌های ‌«دولت مدرن» یا به ‌تعبیر دیگری «ملت‌. ‌کشور» امثال هگل ‌و توماس ‌هابز کوشش نمودند تا ضرورت ‌سلطه دولتی ‌که ‌از ناحیه مردم ‌و به ‌نمایندگی ‌از مردم ‌بر ملت ‌حکومت ‌مي‌کند تبیین ‌کنند‌. ‌زیرا به ‌دلایلی ‌چون ‌انسان ‌گرگ ‌انسان ‌بودن ‌و ‌‌دلایل ‌دیگر دولت ‌باید ‌وجود ‌داشته ‌باشد ‌تا مردم ‌یکدیگر ‌را پاره ‌پاره ‌نکرده ‌و به ‌یکدیگر ‌ظلم ‌فاحشی ‌ننمایند‌.
‌اما حکومت‌هایی که ‌در غرب ‌به ‌وجود آمد به ‌نام ‌مردم ‌ظلم‌های فاحشی نمودند ‌و ‌‌جنگ‌ها و خونریزی‌هایی راه ‌انداختند‌. ‌لذا پرودون ‌فرانسوی ‌هموطن ‌ناپلئون با وجود خشونت‌ها و جنگ‌های ناشی ‌از حکومت‌هایی ‌که ‌به ‌نام ‌مردم ‌وجود داشت، نتیجه ‌مي‌گیرد ‌که ‌صرفا مشکل ‌اصلی ‌وجود این ‌تفکر نبود ‌که ‌کشورها و جان و مال مردم متعلق به پادشاهان ‌است، بلکه ‌مشکل ‌اصلی ‌وجود «دولت» و هرجریانی ‌است ‌که ‌بخواهد حکومت ‌کند‌.
او به ‌قصد آزادی ‌وحقوق ‌مردم ‌به ‌طور کلی ‌دولت ‌مدرن ‌و ‌‌عناصر اصلی دولت مدرن را نفی می‌کند‌. ‌یعنی نافی این امور می شود: 1‌.سرزمین‌مداری که با مفهوم مرزها ملازمت دارد؛ 2‌.‌حاکمیت که دال بر قدرت قضایی انحصاری بر همۀ مردم است؛ 3‌.‌انحصار حکومت بر وسایل اصلی قهر فیزیکی؛ 4‌.‌قانونگذاری ‌حکومت ‌که ‌نافی سایر قوانین و رسوم است؛ 5‌.‌ملت به عنوان اجتماع بزرگ سیاسی از منظر آنارشیسم ‌مردود است‌. ‌‌به ‌باور ‌وی ‌و ‌‌همه ‌کسانی ‌که ‌بعدا ‌از لیبرال ‌دموکراسی نیز پیروی ‌کردند ‌و بر آن ‌پای ‌فشردند ‌«دولت» ‌و «قدرت» ‌شر مطلق ‌است ‌و برای ‌جلوگیری ‌از این ‌شر مطلق ‌هر گونه ‌قدرت ‌سیاسی ‌و حتی ‌قدرت ‌اقتصادی ‌که ‌به ‌عقیده ‌وی ‌در مالکیت ‌خصوصی ‌تبلور می‌یابد باید از بین ‌برود‌. ‌‌البته ‌لیبرال‌ها ‌با تغییراتی ‌از قبیل ‌لزوم ‌دولت ‌حداقلی ‌و صرفا شرمطلق ‌دانستن ‌قدرت ‌سیاسی و شر ندانستن ‌مالکیت ‌خصوصی ‌و قدرت ‌اقتصادی ‌از پرودون ‌پیروی ‌نمودند‌.
لیبرال‌ها بر این ‌باور هستند ‌که ‌دولت ‌شر مطلق ‌است ‌اما شری ‌است ‌که ‌نمی توان ‌آن را کنار گذاشت، ‌بلکه ‌لازم ‌است ‌که ‌به ‌صورت ‌حداقلی ‌از آن ‌بهره ‌برد‌. ‌مانند زهر مار یا عقرب ‌که ‌در برخی ‌معالجه‌ها ‌آن را درمان ‌برخی ‌امراض ‌و بیماری‌ها می ‌دانند اما روشن ‌است ‌که ‌زهر مار یا عقرب ‌را نمی توان ‌همیشه ‌مورد استفاده ‌قرار داد چون ‌موجب ‌مرگ ‌انسان ‌مي‌شود‌. ‌‌به ‌عقیده ‌پرودون ‌انسان‌ها همه ‌دارای ‌ویژگی‌های خوب ‌هستند ‌و نیازی ‌به ‌سلطه ‌هیچ ‌قدرت ‌و ‌‌حکومتی ‌ندارند ‌و صرفا ‌با همکاری‌های ‌اجتماعی ‌از طریق ‌انجمن‌ها می ‌توانند منافع ‌و ‌‌امنیت ‌خویش را تامین ‌کنند و دولت ‌و حکومت ‌مانند زهر مار وعقرب ‌مي‌ماند که ‌کُشنده ‌و ‌‌فلج کننده ‌است‌. اما لیبرال‌ها چنانچه ‌بیان ‌شد ‌عقیده ‌دارند ‌که ‌دولت ‌و ‌‌قدرت ‌سیاسی ‌گرچه ‌مانند زهر مار وعقرب ‌است ‌ولی ‌مي‌توان ‌و لازم ‌است ‌که ‌به ‌صورت ‌محدود ‌از آن ‌استفاده ‌نمود‌. ‌
آنارشیست‌های ‌انقلابی
‌و آنارشیست‌های رفرمیست و اصلاح‌طلب
آنارشیست‌ها بر دود دسته ‌تقسیم ‌مي‌شوند‌. آنارشیست‌های ‌انقلابی ‌و ‌‌آنارشیست‌های اصلاح طلب ورفرمیست‌. (آشوری‌. داریوش دانشنامه سیاسی ص 42) آنارشیست‌های ‌انقلابی ‌که ‌در نیمه ‌اول ‌قرن ‌بیستم ‌با توجه ‌به ‌تلاش‌هایی ‌که ‌خصوصا در اسپانیا ‌داشتند تقریبا ‌از بین رفتند و البته ‌در نیمه ‌دوم ‌قرن ‌هیجدم ‌و از آن ‌به ‌بعد ‌عده‌ای ‌از سیاستمداران ‌در اروپا و آمریکا را ترور کردند اما با این ‌حال نتوانستند ‌دوام ‌بیاورند ‌و تقریبا آنارشیست‌های ‌انقلابی ‌از بین ‌رفتند‌.
آنارشیست‌ها به دو دلیل عمده ‌به ‌عنوان ‌هرج ‌ومرج ‌طلب ‌شناخته ‌و ‌‌معرفی ‌شدند: دلیل اول: اعمال ورفتاری ‌که ‌آنارشیست‌های ‌انقلابی ‌برای ‌رسیدن ‌به ‌هدف ‌خویش ‌داشتند که ‌ترور وکشتار و تخریب ‌و ویرانی بود‌.