یکی از خصوصیات اصلی رژیم جمهوری اسلامی بحران سازی بوده است. بحران هایی که همواره به نوعی خود را از بحران های اجتماعی و مردم ساز، نجات می داده و بر بستر آن بحران ها، به حیات سرکوب گرانه خود ادامه می داده است. این بار اما، رژیم دچار بحران هایی شده است که دیگران برایش ایجاد کرده اند. بحران هایی که راه گریز از آنها سخت است. شاید به زبانی دیگر بتوان گفت که بحران ساز، خود اسیر بحران سازی های دیگران شده است. از ترور “سردار”ی چون قاسم سلیمانی که بگذریم، که دولت ترامپ رسما آن را بر عهده گرفت، رژیم “صهیونیستی” اسراییل سال هاست که سرداران آنها و پایگاه هایشان در سوریه را بمباران می کند، چهره های شاخص آنها را در آنجا می کشد و … جیک رژیم ملایان هم در نمی آید. و به راستی هم هیچ معلوم نیست که در سوریه، به چه کاری مشغول هستند! چون در آنجا هیچ اقدامی هم علیه دولت اسراییل نه انجام می دهند و نه شهامت آن را دارند. تنها کاری که آنها تا کنون انجام داده اند، حفظ دراکولایی به نام بشار اسد بوده است که گویی حرمی است که آنها مدافع آن بوده اند! و گرنه حرم زینب در سوریه، در معرض تهاجم و تخریبی قرار نداشته است که برای حفظ آن، نیاز به “مدافعان حرم”! باشد.
ترور “دانشمندان” هسته ای رژیم، “پدر” انرژی! اتمی آن چون محسن فخری زاده، ربودن ماموران بلندپایه سپاه ملایان و سین و جیم آنان در ایران، ربودن هزاران برگ اسناد محرمانه هسته ای رژیم، و … و اینک ترور مهمان ویژه آنها، اسماعیل هنیه رهبر حماس، رژیم را به لبه پرتگاه نزدیک کرده است. ترورهایی که حکایت از نفوذ موسادی ها تا عمق اطلاعات و امنیت رژیم دارد و باعث سرافکندگی و افتضاحاتی جدی برای آنها شده است.
رژیمی که همواره با بحران سازی و بحران آفرینی سعی در گریز از مشکلات اجتماعی و اعتراض های ناشی از آن داشت، اینک خود در گرداب بحرانی افتاده است که دیگران برایش می آفرینند. یکی از شعارها و عربده های این رژیم، امنیت آفرینی در درون مرزها بوده است! بگذریم که این نوع امنیت، همواره بر پایه سرکوب و بگیر و ببندهای داخلی استوار بوده است. اما همین امنیت درونی نیز طی سال های اخیر همواره، در معرض نا امنی قرار داشته است، که در سطرهای بالاتر اشاره ای به آنها داشتیم.
اتفاقات برخاسته از اراده “دژمن” خارجی، اما چنان رژیم را زمین گیر کرده است که به شدت دچار سرگیجه شده است. به راستی که نمی داند، “به کجای این شب تیره بیاویزد قبای ژنده خود را”! نه توانایی مقابله با “دژمن” را دارد و نه … اعتماد به نیروهای امنیتی خود را. ترور اسماعیل هنیه، مهمان ویژه و از سران “محور مقارمت” و نیز دیگر عوامل “بلندپایه” خود، حکایت از آن دارد، که “دژمنان نظام” تا کجا در نهادهای امنیتی رژیم رخنه کرده اند. به بیانی دیگر، رژیم نه به نیروهای امنیتی خود می تواند متکی باشد و نه به مردمی که از آنها متنفر هستند. و این یعنی بحرانی که بحران آفرین را، درمانده و زمین گیر کرده است. هیچ تردیدی وجود ندارد که عملیاتی که اسراییل در ایران انجام می دهد، بدون مشارکت جاسوسان و نفوذی ها امکان پذیر نیست. وزیر پیشین اطلاعات رژیم، علی یونسی، چند سال پیش به صراحت اعلام کرد که موساد چنان در نیروهای امنیتی رژیم نفوذ کرده است، که سران رژیم باید به شدت مراقب جان خویش باشند. ترور محسن فخری زاده و اسماعیل هنیه در قلب ایران، نشان می دهد که سخنان علی یونسی بی ربط نبوده است. از سوی دیگر قهر توده ها و نفرت آنان از این رژیم نیز، روی دیگر سکه نگرانی رژیم به شمار می رود. رژیمی که علیرغم شعارهای نابودی اسراییل، هم اینک نگران سرنوشت خویش است! و به خوبی می داند که درگیر شدن در یک جنگ مستقیم و رویاروی با اسراییل، هم آمریکا را می تواند به جنگ با خود تشویق کند، هم از نیروهای امنیتی خود مطمئن نیست و هم به درستی می داند که مردم به شدت از آن متنفر هستند و زیر پایش هم به همین دلیل سست و توخالی است. و اکنون به راستی مانده است که چه کند؟! بحران ساز خود اینک دچار بحران شده است و به خوبی می داند که هر گام انتقام جویانه ای بردارد، عواقب آن بسیار سهمگین خواهد بود. آیا حزب الله لبنان و حوثی های یمن قادر خواهند بود در این زمینه کمکی به “محور مقاومت”! بکنند؟