• عليرغم تمام خشونتهای وحشيانه دشمن در زمينه دستگيری، شکنجه، اعدام و غيره، حمايت فعال عناصر آگاه خلق همچنان گسترش میيابد و روزی نيست که خبر پيوستن اين عناصر به مبارزه مسلحانه در فضای شهرهای ميهن ما طنين افکن نشود و دشمن با هيچ نيروئی قادر به جلوگيری از آن نيست و هر اقدام خشونتبار او تعداد بيشتری از اين عناصر را به جنبش میکشاند.
  • تعرض کردن و تجربه از خود باقی گذاشتن و آنگاه از بين رفتن در صورتی که ژرف و تاريخی قضايا را بررسی کنيم وجود است، باقی ماندن است. اين است برخورد استراتژيک ما با مسئله “بقاء”.
  • تحت شرايطی که روشنفکران انقلابی خلق فاقد هر گونه رابطه مستقيم و استوار با توده خويشند، ما نه همچون ماهی در دريای حمايت مردم، بلکه همچون ماهيهای کوچک و پراکنده در محاصره تمساحها و مرغان ماهيخوار به سر میبريم.
  • فقدان هر نوع جريان قابل لمس سياسی و ناآگاهی آنان موجب شده است تا به پذيرش فرهنگ مسلط جامعه تا حدی تمکين يابند. به ويژه کارگران جوان، حتی ساعات محدود بيکاری و اندوختههای حقير خود را صرف تفريحات مبتذل خردهبورژوائی میکنند. غالب آنها خصائل لومپن پيدا کردهاند. هنگام کار اگر مجال گفتگو داشته باشند، میکوشند تا با مکالمات مبتذل ساعات کار را کوتاه سازند. گروه کتابخوان کارگران، مشتری منحطترين و کثيفترين آثار ارتجاعی معاصر هستند.
  • به زندان میاندازد، شکنجه میکند، تيرباران میکند به اميد آنکه امنيت گذشته را بازگرداند. اما شيوههائی که به ناگزير به کار میگيرد، به ناگزير عليه خود او عمل میکند. او میخواهد توده را از شرکت در حرکت انقلابی باز دارد، ولی بالعکس هر لحظه تعداد بيشتری از آنان را به جريان مبارزه میکشاند. بدين طريق او مبارزه را به خلق تحميل میکند. او که ادامه تسلط خود را بيش از هميشه دشوار میبيند، تحمل اين سلطه را برای خلق بيش از هميشه دشوار میسازد. توده به مبارزه روی میآورد، نيروی خود را در اختيارپيشاهنگانش 31 میگذارد و با شرکت فعالانه خويش، استراتژی مشخص مبارزه انقلابی را تثبيت مینمايد.
  • نظريه “تعرض نکردن” به معنای نفی هر گونه تلاش سازنده برای افزايش امکانات نيروهای انقلابی است. اين نظريه 32 مايل است مبارزه را در حد امکانات بسيار حقيری که دشمن قادر به کنترل آن نيست، محدود سازد.
  • تشکلی که در آغاز هدف خود را کوشش برای تشکيل حزب طبقه کارگر قرار داده بود با انتخاب اين خط مشی اپورتونيستی، در هر لحظه از حيات خويش به دفن اين هدف نزديک میشود و به بقای بیثمر خود بيش از هميشه مشتاق میگردد. نظريهای که میخواست خود را در خدمت اهداف پرولتری قرار دهد، در 34 عمل برای حفظ خود اهداف را قربانی میکند. پس “تعرض نکنيم تا باقی بمانيم” در عمل خود را چنين توضيح میدهد: بر هر تلاش انقلابی به خاطر حزب کمونيست خط بطلان بکشيم تا باقی بمانيم.
  • اگر میبايد پنهانکاری و قدرت انقلابی تواماً شرط بقای ما باشند ناگزير بايد اصل بنيانی تئوری “بقاء”، يعنی اصل عدم تعرض را نفی کنيم. به اين ترتيب نظريه “تعرض نکنيم تا باقی بمانيم”، لزوماً جای خود را به مشی “برای اينکه باقی بمانيم مجبوريم تعرض کنيم” میدهد.
  • مردم از سادهترين ابتکارها برای بروز نارضائی و کمک به “قدرت انقلابی” شروع میکنند. ديوارها پر از شعارهای تند عليه وضع موجود میشوند، خرابکاريهای کوچک در مکانها، موسسات يا هر آنچه متعلق به دشمن _ بورژوائی بوروکراتيک و کمپرادور _ و بطور کلی قدرتمندان است، دامنه ابتکارات را وسعت میدهد. اين خرابکاری در ادامه خود بخصوص چيزی را به مخاطره میاندازد که دشمن از آن بسيار میترسد.
  • کارگران جوان زيرکانه، بی آنکه ردپائی از خرابکاری خود به جای بگذارند، در امر توليد اخلال میکنند، ماشينها را از کار میاندازند، در کار خود عمداً بیدقتی میکنند و يا حتی ابزار کار را میدزدند. اينها در مجموع خود گرايش تودهها را به شرکت در مبارزه و کمک به قدرت انقلابی نشان میدهد. هر ابتکار ضمناً تجربهايست که آنان را برای عملی بزرگتر آماده میکند. در واقع توده از اين طريق به ظرفيت و تجربه انقلابی خود میافزايد و يک قدم در به عهده گرفتن نقش اساسیتر به پيش میآيد.