ماهنامه خط صلح – یکی از تاریکترین نقاط عملکرد و پیشینهی حکومت جمهوری اسلامی ایران، گرفتن حق تحصیل از دانشجویان منتقد و اخراج و تعلیق استادان دانشگاه است که با رویکردی انتقادی نسبت به سیاستهای حکومت عمل میکنند. در چنین شرایطی هم با آینده و زندگی یک دانشجو بازی میشود و هم با سالها زحمت استادانی که معیشت خود و خانوادههایشان هم با تهدیدی جدی مواجه میشود. آنچه در این میان تاسفآور است این است که یک حاکمیت با تکرار اشتباهات مهلک خود هنوز فهمی از حکومتداری ندارد و هر منتقدی را از سر راه برمیدارد، به این امید که ایرادها و اشکالهایش نمایان نشود.
اگر حافظه یاری کند چنین بیراههی غیرمنطقی و دور از خِرَدی در دوران ریاست جمهوری «احمدینژاد» در دولتهای نهم و دهم آغاز شد و دانشجویان منتقد و اخراجی به «ستارهدار» معروف شدند. از همان دوران بود که بازنشستگی پیش از موعد برخی استادان و اخراج و تعلیق آنان نیز آغاز شد و تا امروز ادامه دارد. استادان و دانشجویانی که برخی از نوادر کشور بوده و بر اساس گواهی بسیاری از دانشگاهیان مظهر شرافت و سلامت نفس نیز بوده و هستند. باید در نظر داشت که وقتی اجازهی ادامهی تحصیل از دانشجو گرفته شود، دو راه بیشتر ندارد: یا با داشتن شرایط مالی متوسط به بالا به خارج از کشور برود و بهسختی به ادامهی تحصیل بپردازد و یا مجبور به اشتغال در حوزهای شود که علاقهای به آن ندارد و برای امرار معاش مجبور و محکوم به انجام آن کار شود.
با روی کار آمدن دولت «مسعود پزشکیان» اما، امیدی در این رابطه در فضای دانشگاهی دمیده شده و رئیسجمهور نیز بهصراحت از بازگشت استادان و دانشجویان اخراجشده سخن گفته است. البته برای رسیدن به روال عادی و بازگشت استادان و دانشجویان اخراجی علاوه بر عزم رئیسجمهور، جامعهی دانشگاهی و «رسانههای سالم»و نقش وزیر علوم، تحقیقات و فناوری در دولت چهاردهم نیز از اهمیت بسزایی برخوردار است.
«حسین سیمایی صراف» وزیر علوم دولت پزشکیان سیاستمدار ۵۶ سالهای است که تاکنون عضو هیچیک از احزاب سیاسی کشور نبوده و به عنوان یک سیاستمدار اعتدالگرا شناخته میشود. او زادهی شهر مشهد است و کارشناسی حقوق را از دانشگاه تهران، کارشناسی ارشد حقوق خصوصی را از دانشگاه تربیت مدرس و دکتری حقوق را از دانشگاه شهید بهشتی گرفته است.
او در دولتهای دوازدهم و سیزدهم عضو هیات دولت بوده و «تحصیلات حوزوی» نیز دارد و با «کسوت روحانی» غریبه نیست. سیمایی صراف، جانباز جنگ ایران و عراق است، معاون حقوقی و امور مجلس وزیر علوم در دولت دوم «حسن روحانی» بوده و سابقهی همکاری با دولت سیزدهم را نیز در کارنامه دارد. سیمایی صراف در دولت یازدهم قائممقام معاون حقوقی رئیسجمهور و مدیرکل دفتر حقوقی وزارت علوم نیز بوده و با چنین کارنامهای مشخص است که شناختی کامل و دقیق از بدنهی وزارت علوم دارد و بهعنوان یک حقوقدان میتواند پیچوخمهای حقوقی بازگشت استادان و دانشجویان اخراجی را نیز بهخوبی تشخیص دهد و راه بازگشت آنان را هموار کند.
وزیر علوم دولت پزشکیان در سال ۱۳۹۲ بهعنوان پژوهشگر برتر شناخته شد و برندهی دورهی چهارم کتاب سال «حوزهی علمیهی قم» نیز بوده و بیش از ۵۰ اثر از کتاب و مقاله به زبانهای فارسی و انگلیسی منتشر کرده است. او سابقهی تدریس حقوق مدنی و حقوق تجارت نیز دارد و این سوابق همانطور که اشاره شد علاوه بر شناخت دقیق از وزارت علوم، نشاندهندهی شناخت او از جامعهی دانشگاهی ایران است.
با چنین نشانههایی انتظار میرود که سیمایی صراف به ارزش تحصیل و دانشگاه و سختیهای این راه در ایران بهخوبی واقف باشد. بهطور منطقی انتظار میرود که راه بازگشت استادان و دانشجویانی را که تنها به دلیل اختلاف سلیقهی تصمیمگیران وقت از تحصیل و تدریس محروم شدند هموار کند و علاوه بر آن فرایندی را در این وزارتخانهی کلیدی بر پایههایی محکم استوار کند که دیگر «سلیقه» و «نقد» موجب پایمال شدن حقوق دانشجو و استاد برای ادامهی فعالیت علمی آنان نشود.
دانشگاه کانون نقد حکومتهاست، نقدی بر اساس انصاف، علم و سواد و اگر نقدی بر این سه رکن نباشد برای جامعهی دانشگاهی بهخوبی قابل فهم است. استاد و دانشجو بهخوبی درخواهند یافت کدام نقد منصفانه و سازنده و کدام نقد مغرضانه و ویرانگر است.
سیمایی صراف البته در این راه پردستانداز، موانع بسیاری در پیش دارد؛ از «اذهان منجمد» گرفته تا بدخواهانی در سیمای دولت. وزیر علوم در این راه میتواند با کمک رسانههای سالم و خیرخواه گامهای سازندهای بردارد و افکار عمومی و جامعه را از عملکرد خود آگاه سازد. او همچنین میتواند از وجود دانشگاهیان خیرخواه و آزاداندیش که کم هم نیستند جامعه را همراه خود کند و آنگاه با این یاران کمکی مسیر دانشگاه را برای بازگشت اهالیِ اهل آن فراهم کند.
او همچنین باید فضای نقد منصفانه در دانشگاه را زنده نگه دارد و بهعنوان یک حقوقدان باسابقه و با کمک علم حقوق، بنیانی استوار برای داشتن تریبونی آزاد برای نقد برپا کند و تنها یک مجری صرف برای سیاستهای دیکتهشده نباشد.
خوشبختانه و باتوجه به پیشینهی وزیر علوم و البته با تکیه بر اصرار و ابرام بر روی اصول درست شاید بتوان دورنمای روشنی برای دانشگاه متصور شد؛ دورنمایی که در آن انجماد ذهنی به زبالهدانی رفته باشد و جای آن را انصاف، نواندیشی و خیرخواهی گرفته باشد.
سیمایی صراف حتماً میداند که وارث چه میراث گرانبهایی شده است؛ دانشگاه در ایران همانجایی است که برای عدالت و آزادی هزینههای بسیار سنگین پرداخته شده است و استاد و دانشجو در این راه دست از جان شیرین شستهاند تا به این نقطه برسند. وزیر علوم مسئولیتی بسیار گران بر شانه دارد که آن، آیندهی ایران است. او وزیر وزارتخانهای است که باید فرزندان امروز این سرزمین را برای ادارهی فردایی که بهسرعت از راه میرسد بپروراند.
دانشگاه یکی از مهمترین نهادهای آموزشی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در هر کشور است زیرا مدیران آینده در هر حوزهای باید از دل مکانی بیرون بیایند که کانون علم، سواد، تجربه، خردگرایی، روشنفکری، مسئولیتپذیری، میهندوستی، آیندهنگری و مهمتر از همه، اخلاق و انسانیت باشد.
وزیر علوم دولت چهاردهم با توجه به میراثی که از نوع «بدخیم» آن برایش باقی مانده روی لبهی تیغ قرار دارد و یک اشتباه میتواند مسیر او، وزارتخانه و هزاران هموطن و آیندهی ایران را خدشهدار کند. از سوی دیگر با عملکرد دقیق، منطقی، هوشیارانه و خیرخواهانه متضمن آیندهای روشن برای دانشگاه و دانشگاهیان باشد.
سیمایی صراف میتواند با کاشتن «بذر امید»، آیندهی علمی ایران را که پر از سرمایههای ناب و درخشان است در برابر بسیاری از تهدیدها بیمه کند؛ سرمایههایی که بسیاری از آنان به دلیل تصمیمهایی که برآمده از ذهنهای منجمد بوده راهی آنسوی آبها شدند تا آیندهی علمی و امنیت شغلی خود را تضمین کنند. یکی از دلایل اصلی فرار این سرمایههای بیجانشین، همین تصمیمهای نادرست بوده است.
نباید تردید داشت که اکثر خانوادهها و جوانان این مرزوبوم اگر امیدی به آیندهی علمی و امنیت شغلی خود داشته باشند خاک وطن را ترک نخواهند کرد و حتی آنانی که ترک میکنند مانند سالیان قبلتر، پس از پایان تحصیلات با اشتیاق به وطن باز میگشتند؛ «جلای وطن» حاصل بیتدبیریهای همان ذهنهای منجمد است که متاسفانه برخی از آنان هنوز در دانشگاههای ایران تصمیمگیری میکنند و وزیر علوم باید هرچه زودتر نسبت به جایگزینی این افراد اقدام کند.
اگر سرمایههای انسانی و علمی کشور حفظ نشوند و پرورش نیابند میهنمان، «ایران عزیز» در آیندهای نزدیک در لبهی پرتگاه قرار میگیرد و تمام سرمایههای معدنی و طبیعی هم نمیتوانند کشور را از چنین مهلکهای نجات دهند. ایران عزیز برای نسلهای آینده میراث و منابع گرانبهایی دارد که مدیریت آنها باید بر عهدهی جوانان امروز و مدیران فردای آن گذاشته شود و مدیران فردا از دل همین دانشگاه بیرون میآیند. وزیر علوم، تحقیقات و فناوری دولت چهاردهم نیز به سهم خود، باید در جهت احقاق حقوق فرزندان این آبوخاک قدم بردارد و حق تحصیل و تدریس را به آنان بازگرداند که اگر چنین نشود چنان خسران و زیانی به آیندهی ایران وارد خواهد شد که ممکن است جبرانناپذیر باشد.