رژیم ولایت فقیه با گامهای پیوسته و مُطمئن، زندگی مدنی مُدرن و پیش شرطهای آن را شُخم می زند. پس از جیره بندی برق، آنگونه که می نماید، حاکمیت از تامین گاز نیز ناتوان است؛ آنچه که شرایط را برای خانوارها، کسب و کارها، صنایع و نیروگاه ها سخت تر خواهد کرد.
برخلاف آنچه که دستگاه حاکم وانمود می کند، مُتهم حذف آب، برق و گاز از فهرست امکانات ثابت و ضروری زندگی، کار و تولید، بیرون از سیستم پنهان نشده. حاکمیت هر سال برای رفع مسوولیت از خود مُتهم تازه ای برای این نابسامانی بُنیادی می تراشد. از عوامل طبیعی تا زیاده روی مصرف کنندگان و از تحریم خارجی تا ماینر داخلی را می توان در کیسه روایتهای سُست خامنه ای و کارگُزارانش به این منظور یافت.
حساسیت «نظام» به واکُنش اجتماعی نسبت به هُل دادن خود به درون شرایط جامعه پیش صنعتی تا آنجا افزایش یافته که اکنون حتی از به زبان آوردن واژه «کمبود» هم هراس دارد و به گونه مُضحکی از «ناترازی» سُخن می گوید. گویی کسانی که بی واسطه با آثار و پیامدهای ناکارایی آن در زمستان سرد و تابستان داغ دست به گریبان هستند، با جعل این یا آن کلمه، برای وضعیت حاکم تفاهُم پیدا می کنند.
اما این تنها ابتکار دستگاهی نیست که در تلاش است به هر قیمتی ورشکستگی اش را در زرورق بپیچد. جدیدترین ترفند را دولت جدید خامنه ای به فهرست توجیهات و نیرنگ بازیهای پیشین اضافه کرده است. پزشکیان برای توجیه بُحران کمبود و قطعی برق، آلودگی هوا و نگرانی به خاطر سلامتی مردُم را بهانه آورده؛ ترفندی که از فرط بی مایگی حتی نزدیکان دولت او را نیز به پوزخند زدن وادار کرده است.
در نمایش مُفلسانه رژیم ولایت فقیه، ریشخندآمیز تر از همه اما جست و خیز باندهای حُکومتی برای مُقصر نشان دادن یکدیگر است. آنان پیشانی دولتهای رُقبا و رووسا و مسوولان آنها را با داغ «بی لیاقتی» و حتی «خیانت» علامت گذاری می کنند و چوب زنان و به رُسوایی از میان بازار می گذرانند. باندهای قُدرت و ثروت به این وسیله دو نشان می زنند، نخُست «نظام» را از مرکز توجُه دور می کنند و سپس، در این بازی چند وزنه به نفع خود در کفه ترازو قرار می دهند.
اما از آنجا که کمبود و نبود ضروریات اولیه زندگی مدنی پدیده ای گُذرا یا پراکنده نیست، عُذر تراشی حاکمیت و کارگُزارانش با هر رویه و نما نیز در چشم و نظر جامعه بیشتر وهن آمیز دیده می شود.
مردُم ایران با وضعیت دائمی بُحران روبرو هستند که از دولتی به دولت دیگر به ارث می رسد، در حالیکه بر وخامت آن، بر قُدرت تخریبی آن افزوده می شود. نیروی مُحرک این بُحران رژیم ولایت فقیه است و هموست که در تضاد بُنیادی با زندگی در تمامی جنبه های آن قرار دارد. اسلام سیاسی حاکم برنامه ای برای سامان دادن به حیات خاکی ندارد، او موجودیتش را در تخریب و در دُشمنی با آن به اثبات می رساند. استبداد دینی حفظ قُدرت و منابع ثروت را با تبدیل وضعیت جنگی به وضعیت ثابت تضمین می کند و در این کوشش، به جان، سلامتی و ایمنی انسانها، آسیب یا ویرانی بخشهای گوناگون زندگی انسانی و پیش ساختارهای آن به دیده تحقیر و بی اهمیتی می نگرد.
با هر بار که بی برقی، تاریکی را بر خانه و کارخانه چیره می کند، هر بار که قطع گاز صاحب کسب و کاری را به دامن نااُمیدی می افکند، مُهر و امضای رژیم ج.ا، بسا مُعتبر تر از داعش و طالبان، زیر سند شکست اسلام سیاسی و بی ربطی آن به زندگی قرن بیست و یکُمی نقش می بندد.
فراسوی خبر… پنجشنبه ۱ آذر