ماهنامه خط صلح – تاثیرات «نئولیبرالیسم» بر دنیای کار و اتحادیه‌های کارگری موضوع بحث‌ معاصر بیش‌تر کشورهاست. به گفته‌ی «دیوید هاروی»، نئولیبرالیسم، به‌عنوان نظریه‌ای از شیوه‌های اقتصاد سیاسیِ قابل درک است که رفاه انسان‌ها را با حداکثرسازی آزادی‌های کارآفرینی در چهارچوبی نهادی که مشخصه‌های آن شامل حفظ حقوق مالکیت خصوصی، آزادی‌های فردی، بازارها و تجارت آزاد است، مشخص می‌کند. بااین‌حال، این ویژگی‌های کلی، تنها یک الگو را تشکیل می‌دهند. اما نئولیبرالیسم در اَشکال تجربی خود در زمینه‌های تاریخی و جغرافیایی متفاوت به صورت‌های متنوعی ظاهر می‌شود. به‌عبارت‌دیگر، نئولیبرالیسم به‌عنوان «ترکیبی از شیوه‌ها و ایده‌ها» (Bricolage of Practices and Ideas) شناخته می‌شود و نوعی «فکر جمعی» (Collective Thought) به شمار می‌آید. هاروی نیز تاکید می‌کند که چهره‌های نئولیبرالیسم از الگوهای تئوریک آن متفاوت هستند.

کارگران در دام گسترش خوداشتغالی ناپایدار

گسترش نئولیبرالیسم که بخشی از جهانی‌سازی سرمایه‌داری است و درعین‌حال به آن سرعت می‌بخشد، تاثیر قابل‌توجهی بر تقسیم بین‌المللی کار داشته؛ درحالی‌که استخراج منابع و وابستگی به مواد خام (معدنی، فسیلی و کشاورزی) هنوز ویژگی اصلی اقتصاد بسیاری از کشورهای جهان است، به‌ویژه در آسیا که شاهد گسترش تولید صنعتی کار (ازجمله پوشاک، خودرو و محصولات ارزان‌قیمت) هستیم. البته، دینامیک‌های کار در کشورهای مختلف و مناطق متفاوت است، اما به‌طورکلی، در اقتصادهای «نوظهور» و «درحال‌توسعه»، سهم مشاغل کشاورزی در دهه‌ی ۱۹۸۰ به‌طور قابل‌توجهی کاهش یافته و در دوره‌ی ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۵ نیز این روند ادامه داشته؛ درحالی‌که بخش خدمات به‌سرعت در حال گسترش است. درعین‌حال، سهم مشاغل صنعتی در بسیاری از کشورها تقریباً ثابت مانده و به کمتر از ۱۰ درصد رسیده است.

این کشورها به‌مرور به آزمایشگاه‌های اصلاحات نئولیبرالی تبدیل شده‌اند. درحالی‌که در قرن بیستم، بسیاری از تحلیل‌گران بر این باور بودند که کشورهای جنوب‌جهانی مسیر کشورهای «توسعه‌یافته» را دنبال خواهند کرد، این دیدگاه اکنون طرفداری ندارد. این موضوع منجر به این سوال می‌شود که آیا انواع کارهای معمولاً غیررسمی و ناپایدار در جنوب اکنون به‌طور فزاینده‌ای در شمال رایج می‌شوند؟ آیا «اوبریزه‌شدن» (Uberization) (۱) اقتصادها در مراکز جهانی سرمایه‌داری نشان‌دهنده‌ی گسترش خوداشتغالی ناپایدار و خوداستثماری است که وضعیت بسیاری از کارگران در جنوب را توصیف می‌کند؟ فرض بر این است که کارگران دیگر نیازی به کارخانه و رئیس ندارند و به‌جای آن، فضایی برای ابتکار فردی، مانور کارآفرینی و تاب‌آوری دارند.

یکی از ویژگی‌های نئولیبرالیسم این است که «آزادی سیاسی را با آزادی بازار و تجارت یکی می‌داند.» در این چهارچوب، «بازار کار از محدودیت‌ها یا موانع نظارتی آزاد شده است.»

این نتیجه‌گیری که ظهور نئولیبرالیسم به‌طور اجتناب‌ناپذیری با افول سازمان‌ها و نهادهای کارگری همراه است، گمراه‌کننده خواهد بود و حتی به نفع حامیان نئولیبرالیسم تمام می‌شود. پس بهتر است به تاثیرات مختلف و خاصی که سیاست‌های نئولیبرالی، خصوصی‌سازی، مقررات‌زدایی و مالی‌سازی (Financialization) بر کارگران سازمان‌های آن‌ها، به‌ویژه اتحادیه‌های کارگری دارد، بپردازیم.

کارگران و اتحادیه‌های کارگری تنها به‌صورت منفعل تحت تاثیر نئولیبرالیسم قرار نمی‌گیرند و قربانی این سیستم نیستند، بلکه آن‌ها نقشی در شکل‌گیری سیاست‌های نئولیبرالی ایفا می‌کنند و می‌توانند گفتمان‌های نئولیبرالی را قبول کنند یا به چالش بکشند.

ضرورت مطالعه‌ی اتحادیه‌های کارگری بدون شیفتگی به آن‌ها

نئولیبرالیسم به معنای پایان شکل‌گیری طبقه و مبارزات طبقاتی نیست. اتحادیه‌های کارگری هم‌چنان نقش مهمی در بسیج کارگران، دفاع از حقوق آن‌ها و تلاش برای بهبود شرایط زندگی و کاریشان ایفا می‌کنند. بااین‌حال، اتحادیه‌ها از یک زمینه‌ی تاریخی خاص به وجود آمده است: گسترش کارِ مزدی و پرولتاریایی‌شدن کارگران به دلیل انقلاب صنعتی و روابط تولید مرتبط با آن. سپس اتحادیه‌‌ها در سراسر جهان گسترش یافته و با شرایط و زمینه‌های مختلف سازگار شده است. امروزه، کارگران و سازمان‌های آن‌ها تحت‌تاثیر نئولیبرالیسم قرار دارند که تقریباً در همه‌جا وجود دارد، اما در نحوه‌ی ظهور آن تفاوت‌هایی وجود دارد. با این دیدگاه، ما اتحادیه‌های کارگری را به‌عنوان یک مدل ثابت نمی‌نگریم که فقط تحت‌تاثیر روابط صنعتی و تجربیات تاریخی شمال‌جهانی شکل گرفته‌اند. بلکه اتحادیه‌های کارگری را به‌عنوان یک نوع سازمان و نهاد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی می‌فهمیم که به‌طور متغیر توسط طبقات کارگر در زمینه‌های مختلف شکل می‌گیرد. این امر بدین معناست که اتحادیه‌ها به‌هیچ‌وجه سازمان‌هایی نیستند که به‌طور انحصاری توسط کارگران مزدی در روابط شغلی رسمی و نسبتاً پایدار شکل گرفته و نمایندگی شوند.

اتحادیه‌های کارگری و پژوهش‌های مربوط به آن‌ها در شمال‌جهانی به‌طور مکرر، و به‌نوعی به‌حق، در حال افول در نظر گرفته می‌شوند، زیرا افزایش کار غیررسمی و بی‌ثبات‌کاری در مراکز سرمایه‌داری صنعتی جهانی باعث کاهش طرفداران «کلاسیک» اتحادیه‌های کارگری می‌شود. واقعیت این است که بیش‌تر مردم در جنوب‌جهانی (و احتمالاً در بسیاری از مکان‌ها در کشورهای شمالی نیز) در کار مزدی رسمی و نسبتاً مطمئن مشغول نیستند. آن‌ها کشاورزان، هنرمندان، معدن‌کاران و غیره هستند که در فعالیت‌های «غیررسمی» مانند فروش‌های جزئی، حمل‌ونقل، کشاورزی، کارهای مراقبتی و دیگر بخش‌ها فعالیت می‌کنند. حدود ۸۵ درصد از کارگران آفریقایی در آن‌چه که به‌عنوان اقتصاد غیررسمی شناخته می‌شود، مشغول به کار هستند، حتی در آفریقای جنوبی، که به‌عنوان «پیشرفته‌ترین» اقتصاد صنعتی در قاره شناخته می‌شود، بیش از ۴۰ درصد از کل اشتغال به‌طور ناپایدار است. (۲) این‌که تعداد زیادی از مردم در شغل‌های رسمی و نسبتاً مطمئن مشغول به کار هستند، درواقع یک استثنای تاریخی به‌جای هنجار در سرمایه‌داری جهانی است. کار غیررسمی، ناپایدار، بدون آزادی و بدون دستمزد همیشه جزو کلیدی سرمایه‌داری بوده است. بنابراین، «تصویری که از سرمایه‌داری داریم –چه به‌عنوان سیستمی برای انباشت در مقیاس جهانی و چه به‌صورت محدودتر به‌عنوان مجموعه‌ای از روابط تولید فضایی و زمانی— هرگز بدون در نظر‌گرفتن این اشکال کار کامل نیست.» اگر کار ناپایدار و غیررسمی در حال افزایش است، به این معنا نیست که «پایان اتحادیه‌‌ها به‌شیوه‌ای که می‌شناسیم» فرارسیده است.

نویسندگان برجسته‌ای به مقوله‌‌ی ناپایداری و بی‌ثباتی طبقه‌ی کارگر پرداخته‌اند. برای مثال «گای استندینگ» بر این باور است که اتحادیه‌ها نمی‌توانند از حقوق طبقه‌ی «پریکاریا» (Precariat) دفاع کنند و برای بهبود شرایط زندگی و کاری آن‌ها تلاش کنند. درواقع، کارگران غیررسمی به‌طور اندکی در اتحادیه‌ها نمایندگی می‌شوند، اما در دامنه‌ای از سازمان‌های دیگر، هم پیشرو و هم نئولیبرال، حضور دارند: انجمن‌های کارگری، انجمن‌های زنان، تعاونی‌ها، سازمان‌های جامعه‌ی مدنی، سازمان‌های حمایت‌گر و دیگر نهادها، از گروه‌های محلی پراکنده تا شبکه‌های فراملی نیمه سازمان‌یافته یا تماماً سازمان‌یافته.

در برخی موارد، خودسازمانی‌های کارگران غیررسمی ازنظر ا‌شکال سازمانی و شیوه‌های خود، شبیه اتحادیه‌ها هستند، اما خود را به‌عنوان اتحادیه معرفی نمی‌کنند. در قاره‌ی آفریقا، مطالعات موردی متعددی به سازمان‌دهی کارگران بخش غیررسمی می‌پردازند، اما عمدتاً در محیط‌های شهری مانند حمل‌ونقل، خدمات خصوصی، کارگران بندر و دستفروشان در خیابان‌ها و بازارها.

البته اتحادیه‌های کارگری بازیگران بسیار نهادینه‌شده‌ای در روابط صنعتی در شمال‌جهانی هستند. بااین‌حال، وضعیت نهادینه‌شده‌ی آن‌ها هم‌چنین یک نقطه‌ی قوت برای اتحادیه‌هاست: آن‌ها به منابع و عرصه‌های تصمیم‌گیری دسترسی دارند و حقوق و فرصت‌های خاصی به آن‌ها داده می‌شود. باتوجه به تاریخ و تجارب تاریخی‌شان، اتحادیه‌ها از دانش اجتماعی-سازمانی و حتی شبکه‌های فراملی برخوردارند که دیگر سازمان‌های طبقات کارگر احتمالاً از آن بی‌بهره هستند. اما این بدان معنا نیست که اتحادیه‌ها تنها یا بهترین سازمان‌ها برای نمایندگی از طبقات کارگر و دفاع از حقوق کارگران هستند. بااین‌وجود، آن‌ها بازیگران جمعی مهم و خاصی در این راستا هستند که در بیش‌تر زمینه‌ها و در تمام مقیاس‌ها در سطح جهانی فعالیت می‌کنند. با این دیدگاه، ما باید اتحادیه‌ها را در زمینه‌های تجربی‌شان مطالعه کنیم، نه به‌عنوان الگویی که در تاریخ روابط صنعتی کشورهای شمال شکل گرفته است. بنابراین نیازمند مطالعه‌ی زمانمند و مکان‌مند اتحادیه‌ها، به‌ویژه آن‌هایی که در جنوب‌جهانی قرار دارند، هستیم. دیدگاهی که فراتر از «شیفتگی به شکل و ساختار اتحادیه‌ها» می‌رود.

مطالعه‌ی اتحادیه‌ها به ما این امکان را می‌دهد که به‌جای تثبیت یک الگو و ساختار خاص از اتحادیه، به بررسی اَشکال متنوع آن‌که توسط طبقات کارگر، ازجمله کشاورزان، معدن‌کاران، کارگران غیررسمی و خوداشتغال‌ها اداره می‌شوند، بپردازیم. اتحادیه‌ها به‌هیچ‌وجه یک دسته‌ی همگن از بازیگران قابل تقلیل نیستند. با این اوصاف، می‌توانیم اتحادیه‌ها را به‌عنوان یک نوع سازمان، ابزاری برای بسیج و سازمان‌دهی در نظر بگیریم، بدون این‌که به آن‌ها اشکال، نقش‌ها و عملکردهای از پیش تعیین‌شده‌ای نسبت دهیم.

حال باید بپرسیم اتحادیه‌‌ها به‌عنوان یک سازمان و نهاد اجتماعی-سیاسی چگونه در زمان‌ها و مکان‌های مختلف، به‌ویژه در جنوب‌جهانی، شکل می‌گیرند و تصاحب می‌شوند؟ و سازمان‌هایی که خود را به‌عنوان اتحادیه می‌شناسند چگونه در شرایط محدودکننده‌ای مانند رژیم‌های استبدادی و نظام‌های دیکتاتوری که حقوق کارگری را سرکوب می‌کنند، تکامل می‌یابند؟ اتحادیه‌ها چگونه با وجود مسائلی مانند کمبود منابع (حق عضویت محدود، عدم دسترسی به منابع مالی ثابت و عدم وجود کارکنان دائمی) به حیات خود ادامه می‌دهند؟

ضرورت مطالعه در اتحادیه‌ها، زمینه‌ی تاریخی و اجتماعی به‌خصوص

برای درک و ارزیابی نقشی که اتحادیه‌های کارگری در یک جامعه ایفا می‌کنند، باید آن‌ها را در چهارچوب تاریخی و اجتماعی مربوط مطالعه کنیم. این امر شامل بررسی روابط آن‌ها با دیگر سازمان‌ها، احزاب سیاسی، جنبش‌های اجتماعی و نظام‌ حاکم است. طبق این دیدگاه، مطالعه‌ی اتحادیه‌ها شامل بررسی‌کردن «فرایندهای واقعی مبارزه و سازمان‌دهی‌ای است که خارج از شکل اتحادیه و به‌طور موازی با آن وجود دارند» نیز می‌شود.

«اتحادیه‌گرایی جنبش اجتماعی» (Social Movement Unionism) به‌عنوان پیوند نزدیک اتحادیه‌ها با جنبش‌های دیگر طبقات کارگر که سازمان‌دهی نشده‌اند یا نمی‌توانند سازمان‌دهی شوند، ترویج داده‌ شده است. این طبقات شامل تولیدکنندگان کوچک، کارگران خانگی، کشاورزان، خانه‌داران، تکنسین‌ها و جنبش‌های دمکراتیک مانند جنبش‌های دانشجویی، زنان، حقوق بشرو غیره می‌شوند. البته باید در نظر گرفت اتحادیه‌ها و جنبش‌های اجتماعی به‌خودی‌خود رادیکال‌تر، اصیل‌تر یا مشروع‌تر از نحوه‌های دیگر سازمان‌دهی نیستند و برتری خاصی نسبت به یکدیگر ندارند. این‌که اتحادیه‌ها تا چه حد و چگونه از منابع خود برای پیشبرد منافع و خواسته‌های طبقه‌ی کارگر استفاده می‌کنند، چه منافع و خواسته‌هایی را نمایندگی می‌کنند و مبارزات آن‌ها چقدر رادیکال است، بی‌جواب باقی مانده است.

در حقیقت مطالعه‌ی روابط تولید صنعتی در عصر نئولیبرالیسم به‌عنوان یک حوزه‌ی علمی، باید اتحادیه‌ها و دیگر سازمان‌های کارگری و بسیج‌های سیاسی ضد سرمایه‌داری را در نوعی رابطه‌ی همزیستی با انباشت سرمایه بررسی کند. اما شاید این موضوع برای جنوب‌جهانی مقداری متفاوت‌تر باشد، به‌ویژه به این دلیل که سازمان‌دهی کارگری در بسیاری از این کشورها، ادامه‌ی سنت مبارزه علیه استعمار و آپارتاید (که البته به‌طور نزدیک با انباشت سرمایه مرتبط هستند) برای آزادی ملی و دموکراتیزه‌سازی قلمداد می‌شود.

موخره

مطالعه‌ی اتحادیه‌های کارگری در عصر نئولیبرالیسم نیازمند نگاهی عمیق به تغییرات ساختاری و جهانی‌سازی سرمایه‌داری است که روابط کاری و سازماندهی کارگران را متحول کرده است. نئولیبرالیسم با ترویج خوداشتغالی ناپایدار و کاهش مشاغل رسمی و مطمئن، چالش‌هایی اساسی برای اتحادیه‌ها ایجاد کرده است. اما برخلاف ادعاهایی که پایان اتحادیه‌ها را در این شرایط پیش‌بینی می‌کنند، شواهد نشان می‌دهد که اتحادیه‌های کارگری همچنان نقش مهمی در بسیج کارگران و دفاع از حقوق آن‌ها دارند، حتی اگر اَشکال و روش‌های سازماندهی آن‌ها متغیر و متناسب با شرایط جغرافیایی و تاریخی باشند.

اتحادیه‌ها باید در زمینه‌های اجتماعی و تاریخی خود مورد بررسی قرار گیرند تا بتوان بهتر درک کرد که چگونه در پاسخ به نئولیبرالیسم عمل می‌کنند. آن‌ها دیگر تنها نماینده‌ی کارگران رسمی در روابط شغلی ثابت نیستند، بلکه به اشکال متنوعی در جنوب‌جهانی و کشورهای شمال‌جهانی فعالیت می‌کنند. از طرف دیگر، ظهور سازمان‌های جدیدی مانند تعاونی‌ها، انجمن‌های کارگری و جنبش‌های اجتماعی نشان می‌دهد که کارگران غیررسمی و خوداشتغال نیز در فرایندهای سازماندهی مشارکت دارند.

در نهایت، ضروری است که اتحادیه‌ها نه به‌عنوان بازیگران منفعل در برابر نئولیبرالیسم، بلکه به‌عنوان نهادهایی که می‌توانند سیاست‌های این نظام را به چالش بکشند، درک شوند. بررسی تطبیقی اتحادیه‌ها در شمال و جنوب‌جهانی می‌تواند به ما نشان دهد که این نهادها چگونه با تغییرات ساختاری نئولیبرالی مواجه می‌شوند و چه استراتژی‌هایی را برای بقای خود و دفاع از حقوق کارگران در پیش می‌گیرند.

پانوشت‌ها:
۱- اوبریزه‌شدن به فرایندی اشاره دارد که در آن مدل‌های تجاری مشابه به خدمات ارائه شده توسط شرکت‌هایی مانند اوبر (Uber) در سایر صنایع و بخش‌ها به کار گرفته می‌شود. این مدل‌ها معمولاً شامل اشتغال ناپایدار، خوداشتغالی و کارگران آزاد (غیررسمی) هستند که به‌جای کار در یک محیط سازمانی ثابت، به‌صورت موقتی و انعطاف‌پذیر کار می‌کنند.
۲- Bernards, N. (2019). Placing African labour in global capitalism: The politics of irregular work. Review of African Political Economy, 46(۱۶۰), ۲۹۴–۳۰۳.
https://doi.org/10.1080/03056244.2019.1639496
۳- Standing, G. (2011). The precariat: The new dangerous class. Bloomsbury Academic.
۴- Webster, E. (2015). Labour after globalisation: Old and new sources of power (ISER Working Paper 2015/1). Institute of Social and Economic Research, Rhodes University.
۵- Harvey, D. (2019). Spaces of neoliberalization: Towards a theory of uneven geographical development (۲nd ed.). Franz Steiner.