کاربر محترمی طی یک ایمیل مبسوط، پس از بیان نظراتشان، چند سوال مهم پیش کشیده اند و نوشته اخیرم را به نقد کشیده اند. با کمی نقل به مضمون به گوشه هایی از آن می پردازم.
اگر حماس حمله نمی کرد آیا این جنایات رخ می داد؟
بستگی دارد به این نکته از چه زاویه ای نگاه کنیم. اسرائیل از بدو شکلگیری به عنوان یک کشور، در حال گسترش سرزمین هایی بوده است که به او هدیه داده بودند. اسرائیل امروز، اسرائیل یک دهه پیش، و اسرائیل یک دهه پیش اسرائیل دو دهه پیش نیست، و… اسرائیل 1967، فلسطین 1948 نیست، و اسرائیل 1948، فلسطین پیش از آن نیست. به همین نسبت جمعیت ساکن در خطه ای که رسما به نام اسرائیل شناخته می شود هم این جمعیت نبوده است. دائما با مهاجرین یهودی باورمند به خط صهیونیسم آمار افزایش یافته است. آنچه در این 75 سال رخ داده، نه متمدانه انجام شده و نه از طریق دیپلماسی و خواهش و تمنا. همیشه همراه با کشتار، زندان، کوچاندن دسته جمعی فلسطینیان از یک قطعه سرزمین مادری به نقطه ای دیگر.
برای پاسخ دقیق به این سوال پیچیده، نمیتوان آری و نه گفت و مبحث را زیر فرش قایم کرد. با اجازه سوال را با سوالی پاسخ می دهم. اگر آنچه رخ داد، رخ نمی داد، چه می شد؟ آیا کشور فلسطین حتی در ابعاد و گسترش کنونی، به رسمیت شناخته می شد؟ آیا فلسطین می توانست ارتش خود برای حفاظت از تمامیت ارضی فلسطین تشکیل بدهد؟ آیا روابط اسرائیل و فلسطین صلح طلبانه می شد؟ چرا اسرائیل حاضر به ورود به پیمان صلح ابراهیم با امارات و بحرین و سعودی و… می شود، اما فلسطین که محور مشکلات است را نادیده می گیرد؟
پیش از این نوشته ام که آنچه رخ داده و می دهد نه در راستای دفاع از امنیت اسرائیل است و نه بخاطر انتقام خون آنهائی که پس ازعملیات حماس کشته شده اند. ظاهرا، آنچه رخ می دهد بوی خون می دهد، اما اگر بیشتر فضا را استشمام کنیم، بوی نفت و گاز می دهد. بوی پول و دلار می دهد، بوی رسیدن منافع به اروپا می دهد، ولی برای استتار آن آنقدر خون ریخته اند که فقط بوی خون به مشام بخورد. اگر آنچه رخ داد، نمی داد، اسرائیل بازهم به دنبال نفت و گاز و رسیدن به سواحل غزه می بود.
متاسفانه، اکثر فعالین سیاسی می خواهند با عدم تصمیم گیری روز را به شب، و شب را به سحر برسانند. حال آنکه، بالاخره و در آخر خط، یک تصمیم استراتژیک باید گرفته شود. مقاومت و مبارزه، یا سازش و پراگماتیسم.
سالها پیش سازمان مجاهدین خلق ایران یک تصمیم استراتژیک گرفت. مهم نیست که آن تصمیم صحیح بود یا نه، مهم اینست که تصمیم به ورود به این وادی گرفت. کمی بی خردانه است اگر ادعا کنیم که نمی دانستند استراتژی اشتباه است. ورود به مبارزه مسلحانه علیه نظامی تا به دندان مسلح به آتشبار و به لحاظ ذهنی و عقیدتی مطیع و فرمانبر رهبر، نه بر مبنای عقلانیت بود و نه اینکه راندمان قابل ملاحظه می توانست داشته باشد. آنچه مجاهدین به درستی انجام دادند بجا گذاشتن یک ردپا بود.
اگر درست نقل قول کرده باشم امیرپرویز پویان چنین از خود جاپا می گذارد «تعرض کردن و تجربه از خود باقی گذاشتن و آنگاه از بين رفتن در صورتی که ژرف و تاريخی قضايا را بررسی کنيم وجود است، باقی ماندن است» و یا «در اينجا تجربه نوينی برای بازگردانيدن اعتماد به پيشاهنگ در تودهها الزامی بود.»
می شود بحث و مجادله کرد که آنچه مجاهدین خلق ایران و پیش از آنها مبارزین در گنبد و مهاباد، انجام داده اند نتیجه ای بجز نیستی نداشته است. باری دیگر از پویان کمک می گیرم «درک ما از “بقا” از ديدگاه انجام تاريخی و جنبه استراتژيک آناست. برداشت ما از بقاء افراد و گروههای انقلابی از نظر تجربهای است که برای مراحل بعدی جنبش میگذارند، نه صرفاً باقی ماندن خود اين افراد و گروهها. در حاليکه نقش فعال و ضروری خود را بازی نکردن و در نتيجه بر جامعه و جنبش بیتاثير ماندن، و در قبال اين موضع منفعل به بقاء صوری خود ادامه دادن از ديدگاه تاريخی “بقاء” نيست، بلکه در نهايت نابودی است.»
ساده می نویسم. اگر آنچه در 7 اکتبر 2023 رخ داد، رخ نمی داد، نتیجه چه می توانست باشد؟ یورش و تعرض هرچه بیشتر دشمن، تصرف بیشتر سرزمین اجدادی، احاطه ساکنین در مکانی محدود همچون زندانی به وسعت یک بیابان، و عاقبت از شهر و دیار کوچانده شدن، چنانکه در گذشته انجام می شد.
شاید سوال دقیقتر شما این می توانست باشد که آیا این خونریزی نتیجه مادی و کمّی برای فلسطینیان داشت، و اسرائیل در میدان جنگ شکست خورد؟ این سوال ساده ایست. نه! این جنگ به نفع اسرائیل تمام شد، از همان روز اول هم مشخص بود که چنین خواهد شد، و بنا به زدوبندهای پشت پرده قرار هم بر این بود که چنین بشود، و شد. ساده تر اینکه، اگر 7 اکتبر رخ نمی داد، بازهم اسرائیل و شهرک نشینان وابسته به صهیونیسم قریه بعد از قریه، ساکنین را از دم تیغ می گذراندند و همچون گذشته به سرزمین اسرائیل می افزودند. آنچه رخ داد یک نه به این روش بود. نه به تهاجم، اما با چنان طنینی که جهان را لرزاند. بسیاری از شهروندان جهان که از جنگ 75 ساله فلسطینیان و اشغالگران و حامیانش بی خبر بودند، باخبر شدند. بسیاری که در خواب خرگوشی به این امید که روزی اربابان بی مروت حق و حقوق فلسطینیان را به رسمیت می شناسند، از خواب بیدار شدند. پیامی که همه شنیدند ساده بود، «ببینید با ما چه می کنند، و آنرا در زرورقهای رنگین رسانه ای پیچانده و به شما عرضه میکنند. واقعیت در فلسطین اینست که امروز مشاهده می کنید. در یک سو، جهان زورگو و آدمکش، و در مقابل مردمی ستمدیده، بی سلاح که سقف خانه بر سرشان خراب می شود و آب بر آنها بسته می شود، و کودکان با آماجی از گلوله به خاک و خون کشانده می شوند. اینست داستان فلسطین از سالها و سالها پیش، از عثمانی ها، تا انگلیسی ها و اسرائیلی ها. داستان فرقی نکرده، فقط قاتل ها لباس عوض کرده اند».
برای پژواک چنین پیامی در سطح دنیا که تمامی رسانه ها اجیر زورگویان است، می بایست جنگ، به جنگی رودررو و عریان تبدیل می شد.
نتیجه در میدان شکست است. اما از سوی دیگر نتیجه پیروزی است. شکست چرا که از حماس چیزی نمانده و حزب الله تا حدودی تن به سازش آتش بس مورد نظر اسرائیل داده، اما اسرائیل دیگر نمی تواند خود را مادر دموکراسی در خاورمیانه بنامد. دیگر نمی تواند به همه بباوراند که ارتش صهیون ضربه پذیر نیست. دیگر نمی تواند فلسطینیان را تروریست بنامد و آنها را در دادگاه های رسانه ای محاکمه کند، چرا که خودشان در دادگاه لاهه محاکمه و مجرم شناخته شده اند. چهره واقعی عیان شد. چندی پیش نتانیاهو اعلام کرده بود که اگر ج.ا. مجهز به سلاح اتمی شود، همه گزینه ها (استفاده از بمب هسته ای) روی میز است و بکار گرفته می شود.
چاره و نحوه تقابل با این جنگ افروزی علیه بشریت چیست؟ سکوت؟ و یا تبادل پیام های دیپلماتیک که فقط با یک جمله روبرو می شود – «یا تعظیم کن یا کشته و نابود می شوی»؟
اشتباه برداشت نشود. صحبت از حمایت از حماس و حزب الله نیست، بلکه انتخاب سکنه فلسطین اشغالی برای مبارزه یا تسلیم است. و حال که غزه ویران شده و بخشی از بیروت و لبنان با خاک یکسان، صحبت از نفرتی است که بذر آنرا نتانیاهو در اذهان و دلها کاشت. اگر 10، 20، 30 سال دیگر 7 اکتبر دیگری رقم خورد، از خود نپرسیم چرا، مگر راه حل متمدانه دیگری در دست نبود؟ خانه های ویران امروز، کودکان گرسنه به صف کشیده برای لقمه ای نان در غزه را به یاد بسپاریم. این کودکان، روزی خواهند پرسید با کشورم چه رفته است؟ و در آن روز بغض ها می ترکند و صدای گلوله ها طنین افکن خواهند شد.
شاید فروغ جاویدان در میدان شکست خورد، اما ردپائی شد برای آزادی میهن. در آنروز سلحشوران در مداری دیگر، با تکیه بر رهنمود امیرپرویز پویان، تعریف واژه «بقا» را به فراموشکاران یادآوری کردند.
متن طولانی شد. به بقیه سوالات، و دیگر نکات ایراد شده بعدا می پردازم.