نگارش از یورونیوز فارسی با استفاده از The SAIS Review
بلوچستان در مسیر پروژه بلندپروازانه و پرهزینه «ابتکار کمربند و جاده» چین در جنوب آسیا قرار دارد. پاکستان روابط نزدیکی با چین دارد و برای تامین بسیاری از نیازمندیهای خود از جمله دفاعی، به چین متکی است….
اگرچه تنشها و دردسرهای مشترک دو دولت ایران و پاکستان در بلوچستان باعث شده که سطح روابط دو کشور در مقایسه با قبل کاهش یابد، اما حل و فصل سریع و رسمی اختلافات دوجانبه و گسترش همکاریهای امنیتی بین تهران و اسلام آباد برغم تمام تضاد منافع بین آن دو که در ۲۹ ژانویه ۲۰۲۴ انجام شد، نشان داد که چگونه در عرض ۱۴ روز همسایگان میتوانند تنشها را کاهش دهند و حتی سفرا و وزرای خارجه یکدیگر را برای آشتی دعوت کنند.
بر اساس بررسیهای نویسنده وبسایت تحلیلی «SAIS Review»، این رویداد نشان داد که چگونه ستیزهجوییهای فراملی ایران و پاکستان، میتواند به همکاریهای مثبت بلندمدت بین دولتی بیانجامد.
آشتی سریع و توانایی حفظ روابط دوجانبه عمدتاً به دلیل شرایط ایران ممکن شد و نشاندهنده نفوذ آشکاری بود که ایران توسعهطلب همچنان بر همسایه مسلح به سلاح هستهای خود دارد.
اهمیت استراتژیک رو به رشد بندر چابهار ایران، که در پی قرارداد با هند و سپس امضای قرارداد ۳۵ میلیون دلاری با افغانستان در ۹ مارس ۲۰۲۴ تقویت شد، نیز نگرانیهایی را برای اسلامآباد ایجاد کرده است.
توافقات امنیتی و اقتصادی ایران با هند، همراه با روابط عمیق پاکستان با عربستان سعودی نیز روابط دوجانبه همسایگان را پیچیدهتر کرده است.
شهید امین، استاد تاریخ در دانشگاه دهلی، در کتاب خود «سیاست خارجی پاکستان» با اشاره به تجربه چهل ساله خود در دیپلماسی به این موضوع میپردازد که محمدرضا پهلوی، شاه سابق ایران، در ابتدا از روابط با پاکستان به عنوان یک کشور مسلمان غیرعرب و وزنهای برای حفظ تعادل در برابر جهان عرب و اتحاد جماهیر شوروی استقبال کرده بود.
با توجه به تأسیس پاکستان در سال ۱۹۴۷ میلادی و تجزیه آن در سال ۱۹۷۱ که هر دو در دوران سلطنت شاه پیشین ایران روی داد، امین تغییر اساسی در نگرش و موضعگیری ژئواستراتژیک شاه نسبت به پاکستان را یادآوری میکند؛ تغییری که از آن پس، پاکستان را در نقش «شریک ارشد» قرار داد.
اگرچه ایران در دو جنگ اول پاکستان علیه هند از این کشور حمایت کرد و در جریان جنگ آزادیبخش بنگلادش در سال ۱۹۷۱ میلادی منبع اصلی تأمین تسلیحات نظامی برای پاکستان بود، اما شاه آشکارا پیشنهاد الحاق بلوچستان به خاک ایران در صورت «تجزیه بیشتر» پاکستان را نیز مطرح کرد.
حتی پس از جایگزینی حکومت شاه با جمهوری اسلامی ایران، و با وجود وابستگی شدید پاکستان به ایالات متحده آمریکا در دوران جنگ سرد از طریق پیمانهایی مانند سنتو (۱۹۵۵) و سیتو (۱۹۵۴) و با وجود منافع مشترک دو کشور در افغانستان، ایران توانست نفوذ خود را در این کشور گسترش دهد و در مقابل، عربستان سعودی و کشورهای خلیج فارس را به عنوان حامیان جداییطلبان بلوچ یا پشتون معرفی کند. آنهم در حالی که ایران خود همواره از بازیگران غیردولتی در میان اقلیت شیعه پاکستان بوده است.
درنهایت، مشخص کردن چگونگی موقعیت برتر ایران نسبت به پاکستان و اینکه چرا تلاش چند دههای مردم بلوچ برای استقلال، به دست نیروهای امنیتی پاکستان و ایران شکست خورده، میتواند به ترسیم وضعیت، بهتر کمک کند.
«نظامیترین منطقه» در پاکستان
همانطور که سلیگ هریسون، مورخ بریتانیایی در مشاهدات خود از آسیای جنوب غربی اشاره کرده، سرزمین بلوچستان شامل زمینی بزرگتر از فرانسه است که از نظر استراتژیک در حدود ۹۰۰ مایلی از خط ساحلی عربستان قرار دارد و به همین دلیل یک نقطه کانونی بالقوه برای درگیری قدرتهای منطقه محسوب میشود.
سرزمین بلوچستان بین ایران، افغانستان و پاکستان تقسیم شده است و بیش از ۹۰ درصد جمعیت آن یا در استان سیستان و بلوچستان ایران یا در استان بلوچستان پاکستان ساکن هستند.
سرزمین بلوچستان ۴۲ درصد از خاک پاکستان را تشکیل میدهد؛ با این وجود مردم بلوچ تنها ۳ درصد از کل جمعیت این کشور را تشکیل میدهند.
اگرچه اولین زمزمههای مربوط به «ناسیونالیسم بلوچ» احتمالا در سال ۱۶۶۶ میلادی مطرح شده، اما تا زمانی که «خان کلات» پیروزی بریتانیا را در سال ۱۸۷۷ پذیرفت و بلوچستان به استانی از هند بریتانیایی سابق تبدیل شد، این زمزمهها چندان گسترش نیافته بود.
مردم بلوچ به یکی از دو زبان براهویی یا بلوچ صحبت میکنند و این شکاف زبانی در میان بلوچها با تفاوتهای قبیلهای آنها تشدید میشود. بیش از هجده قبیله در بلوچستان زندگی میکنند و ماریها، بوگتیها و منگلها برجستهترین آنها برای متحد کردن دیگران با هدف همبستگی در برابر تهدیدات خارجی هستند.
محققانی مانند کریستف جفرولو (استاد فرانسوی جغرافیای سیاسی و متخصص در موضوعات مرتبط با شبهقاره هند) به این موضوع اشاره دارند که جمعیت کم منطقه بلوچستان، ناشی از آن است که دولت پاکستان اقدام به تامین آموزشهای لازم، فرصتهای شغلی و امنیت برای مردم بلوچ نمیکند؛ آنهم در حالی که این منطقه غنی از منابع طبیعی و معدنی است که عمدتا به پنجاب منتقل میشود.
علاوه بر این، وقوع چهار جنگ بر سر بلوچستان باعث ناپدید شدن مردم و رهبران بلوچ همچنین مهاجرت گسترده آنها به استانهای دیگر یا کشورهای خلیج فارس برای یافتن شغل شده است.
تا سال ۱۹۸۰میلادی نرخ باسوادی در بلوچستان تنها ۱۱ درصد بود و در دهه ۷۰ تنها یک فارغالتحصیل بلوچ وجود داشت. امروزه، هیچکدام از ۲۰۰ شرکت بزرگ فعال در پاکستان توسط بلوچها اداره نمیشوند و هیچ سفیر پاکستانی از قوم بلوچ انتخاب نشده و تنها ۵۰۶ بلوچ در ارتش پاکستان خدمت میکنند.
در دوران حکومت پهلوی، رویکرد شاه نسبت به منطقه بلوچستان ایران، در ابتدا تلاش برای جلب رضایت مردم آنجا بود و این کار نیز از طریق ارائه کمکهای اقتصادی به هر دو بخش بلوچستان تحت کنترل ایران و پاکستان انجام میشد.
اما در بلوچستان پاکستان، دولت وقت همان اشتباهاتی را انجام داد که در بنگلادش مرتکب شده بود، یعنی تحمیل همان سیاستهای تمرکزگرایانه بر بلوچها. این رویکرد به نوبه خود نارضایتی بلوچها از «استعمار داخلی» را تشدید کرد و بر درگیریهای منطقهای و بویژه علیه پنجابیهای ساکن بلوچستان افزود.
در اوت ۲۰۱۰ میلادی یک بمبگذاری در اتوبوس بیش از ۲۵۰ غیربلوچ را کشت و منجر به خروج بیش از ۱۰۰ هزار پنجابی از این منطقه شد. ستیزهجویان بلوچ ادعا کردند که این حمله را در پاسخ به عملیات کشتار و دستور تخلیه اجباری ارتش پاکستان در سال ۲۰۰۹ انجام دادند.
پاکستان وارث سیاست بریتانیا در افغانستان
از زمان جدایی پاکستان از هند، سیاستگذاران و محققان در این موضوع اجماع دارند که بر خلاف هند، این پاکستان است که وارث سیاست «عمق استراتژیک» بریتانیا شده که بر ضرورت داشتن یک حائل امنیتی در مرزهای خود با افغانستان و همسایگان آسیای مرکزی تاکید دارد.
از زمان جدایی پاکستان از هند، کابل تحت حاکمیت هر رژیمی که بوده، همواره مرز دیورند (مرز بین افغانستان و پاکستان؛ تعیین شده در سال ۱۸۹۳ میلادی میان افغانستان و هند بریتانیایی) را رد کرده و آن را یک حائل امنیتی «تحمیلی» از سوی بریتانیا دانسته است. در نتیجه، اسلامآباد نیز همیشه تمام تلاش خود را برای تأمین منافع خود در جبهه غربی به کار گرفته است؛ یعنی در جبههای که آنها با تهدید ایدئولوژیک روبرو هستند، آنهم در حالی که در شرق نیز همیشه با رقیب سنتی خود، یعنی هند روبرو است.
پس از تقسیم هند، در کنار دهلینو حتی ایران و افغانستان نیز ادعای مالکیت بر سرزمینهای پاکستان را داشتند و به همین دلیل اسلامآباد سعی کرده این اراضی را از طریق همان سیاست «عمق استراتژیک» به ارث برده از بریتانیا حفظ کند.
دولت پاکستان همچنین سعی دارد با سرکوب اقلیتها اوضاع را در کنترل داشته باشد که از نظر بسیاری از تحلیلگران یک اشتباه کلیدی است؛ حتی اگر دشواری ادغام تمامیِ گروههای قومی در پروژه ملیگرایانه پاکستان کاملاً روشن باشد.
شکست پاکستان در ادغام درست گروههای قومی خود در پروژه ملیگرایانهاش، به ایران این امکان را داده که به نمایندگی از جمعیت شیعه پاکستان وارد عمل شود.
اقدام پوششیِ ایران به عنوان «حافظ شیعه» در کنار تلاشهایش برای ایجاد شبکه گستردهای از گروههای نیابتیاش در مرزهای شرقی خود، بخوبی نشان میدهد که چرا گروههایی مانند جیشالعدل [به ادعای نویسنده SAIS Review] تهدیدی برای امنیت ملی اسلامآباد هستند.
وضعیت شبکه نیابتی ایران در پاکستان با تصمیم استراتژیک برای نزدیکی بیشتر به هند، که بخشی از سیاست «نگاه به شرق» ایران از سال ۱۹۹۴ میلادی بود، پیچیدهتر شده است.
در چهارچوب همین سیاست، یک مشارکت استراتژیک یعنی کریدور حملونقل روسی-ایرانی-هندی در سال ۲۰۰۳ ایجاد شد و هند بطور فعال با ایران از طریق بندر چابهار و در رقابت با پاکستان تعامل داشت.
نزدیکی ایران و هند تاثیر معکوس بر روابط این کشور با پاکستان داشت؛ تا جایی که ایران ادعا کرد گروه جندالله مستقر در پاکستان، حملات تروریستی را از پناهگاههای خود در پاکستان علیه ایران انجام میدهند.
جنگ سرد ایران و عربستان سعودی پس از انقلاب ۱۹۷۹ نیز تا حدی بر این رقابت امنیتی تأثیر گذاشت؛ تاجایی که قاسم سلیمانی در فوریه ۲۰۱۹ میلادی به پاکستان هشدار داد که عربستان سعودی با قرار دادن پاکستان در برابر همسایگان خود در جریان «حمله پولواما» به پاکستان پول میپردازد.
حادثه پولواما، یک حمله انتحاری علیه نیروهای پلیس هند در فوریه ۲۰۱۹ در بخش پولواما در ایالت جامو و کشمیر هند بود که منجر به کشته شدن ۴۶ نیروهای پلیس و شخص حمله کننده شد.
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران نیز لفاظیها درباره استراتژی ضدتروریسم خود را از سر گرفت تا به نوعی سعودیها را در مسئله تروریسم بلوچستان دخیل بداند و ادعا کند که نوعی فرقه برگرفته از داعش و وهابیت و سلفیها علیه منافع ایران شکل گرفته و در تلاش است تا بر پاکستان فشار وارد کند.
«تهدیدی بزرگتر» برای امنیت ملی
یکی از مهمترین رویدادهایی که ایران و پاکستان را بر سر ستیزه جویان فرامرزی به پای میز مذاکره کشاند، در سال ۲۰۱۴ میلادی روی داد؛ یعنی زمانی که مرزبانان ایرانی پس از تصرف یک روستای مرزی به مدت شش ساعت [به ادعای نویسنده SAIS Review]، یکی از نیروهای گارد مرزی پاکستان را در داخل پاکستان کشتند.
در پی این حادثه، دو کشور برای مدت کوتاهی اقدام به تبادل آتش خمپاره کردند. ایران ۴۲ شلیک به سمت پاکستان داشت که در جریان آن ۷ غیرنظامی در تعقیب شبهنظامیان مظنون بلوچ زخمی شدند.
بین سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۶ میلادی گروههای شورشی سنی ضد ایرانی مانند جندالله، جیشالعدل و حرکة انصار ایران، نزدیک به ۱۵ حمله مهم انجام دادند که بیش از ۲۰۰ نفر کشته و صدها زخمی بر جا گذاشت.
در ۱۴ مارس ۲۰۱۴ میلادی پس از اینکه حملات مکرر نشان داد که پاکستانیها قادر به تامین امنیت منطقه نیستند، درنهایت ایرانیها به همتایان پاکستانی خود پیشنهاد دادند که آنها نیز در تامین امنیت این مرز مشترک همکاری داشته باشند.
عبدالباسط، پژوهشگر دانشکده مطالعات بینالملل سنگاپور ۶ عامل را در نزدیکتر شدن دو کشور ایران و پاکستان فهرست میکند که عبارتند از اولویتهای امنیتی، روابط با طرف ثالث، زمان، پتانسیلهای اقتصادی، فشارهای داخلی و بینتیجه بودن دیگر گزینهها.
به نوشته او، نهتنها ایران و پاکستان نمیتوانند جنگ رسمی بین دو دولت را تحمل کنند، بلکه رقابتهای امنیتی شدید آنها با عربستان سعودی و هند نیز آنها را به سمت افزایش همکاریهای دوجانبه سوق میدهد.
این امر بویژه پس از افزایش همکاریهای امنیتی در سال ۲۰۱۴ میلادی به درخواست ایران آشکار شد؛ و ارتش پاکستان نیز از بازیگران غیردولتی خشونتطلب داخلی به عنوان «تهدیدی بزرگتر» برای امنیت ملی (نسبت به رقیب اصلی آنها هند) نام برد.
چین و ایالات متحده آمریکا
یکی دیگر از رویدادهای قابل توجه اخیر در روابط میان ایران و پاکستان، میانجیگریهای پکن است.
بلوچستان در مسیر پروژه بلندپروازانه و پرهزینه «ابتکار کمربند و جاده» چین در جنوب آسیا قرار دارد. پاکستان روابط نزدیکی با چین دارد و برای تامین بسیاری از نیازمندیهای خود از جمله دفاعی، به چین متکی است. این کشور مشتری اصلی تسلیحات چینی است، به سرمایهگذاری اقتصادی پکن نیازمند است و همزمان از این کشور به عنوان فرصتی برای ایجاد تعادل در مقابل هند استفاده میکند.
پکن نیز برنامههای بلندپروازانهای برای پاکستان دارد و امیدوار است که این کشور، نقشی محوری در برنامههای اقتصادی او در جنوب آسیا بهعنوان قطب حملونقل دریایی، قارهای و تجاری ایفا کند.
چین مدتهاست که برای تقویت نفوذ در آسیای مرکزی و جنوبی سرمایهگذاری کرده و بهعنوان شریک نزدیک ایران و پاکستان، حاضر نیست که شاهد آسیب رسیدن به منافع تجاریاش به دلیل تهدیدات امنیتی منطقه باشد.
دهها میلیارد دلار سرمایهگذاری چین در هر دو کشور باعث شده که پس از تشدید دوباره تنشها میان تهران و اسلامآباد در پی حمله موشکی سپاه در سال جاری میلادی، وزارت خارجه چین متعهدانه وارد عمل شود تا «نقش سازندهای در سرد کردن اوضاع» ایفا کند.
چین همچنین خریدار اصلی نفت تحریم شده ایران و امضا کننده توافقنامه اقتصادی و امنیتی ۲۵ ساله با این کشور در سال ۲۰۲۱ میلادی است.
منافع ایالات متحده در اقیانوس هند و اقیانوس آرام نیز نمیتواند اجازه دهد که جبههای بین ایران و پاکستان باز شود؛ بویژه آنکه اکنون آنها مشغول دست و پنجه نرم کردن با نیروهای نیابتی ایران در مرز اسرائیل همچنین در دریای سرخ هستند.
سلیگ هریسون معتقد است در حالی که پاکستان همچنان به عنوان یک کشور هستهای قادر است تا هزینههایی را بر ایران یا افغانستان تحمیل کند، اما اسلام آباد مدتهاست که دیگر جایگاه برتری در آسیای مرکزی ندارد و این جایگاه را به رغم باقی ماندن به عنوان یک کشور «در آستانه هستهای شدن» به ایران واگذار کرده است.